عاشقانـه هاي شاملو؛ دلي دارم و حسرت درناها
آیدا درون آینـه
لبانت
به ظرافت شعر
ترین بوسه ها را بـه شرمـی چنان مبدل مـی کند
که جاندار غار نشین از آن سود مـی جوید
تا بـه صورت انسان درآید
و گونـه هایت
با دو شیـار مّورب
که غرور ترا هدایت مـی کنند و
سرنوشت مرا
که شب را تحمل کرده ام
بی آن کـه به انتظار صبح
مسلح بوده باشم،
و بکارتی سر بلند را
از رو سبیخانـه های داد و ستد
سر بـه مـهر باز آورده م
هرگزی این گونـه فجیع بـه کشتن خود برنخاست
که من بـه زندگی
نشستم!
و چشانت راز آتش است
و عشقت پیروزی آدمـی ست
هنگامـی کـه به جنگ تقدیر مـی شتابد
و آغوشت
اندک جائی به منظور زیستن
اندک جائی به منظور مردن
و گریز از شـهر
که بـه هزار انگشت
به وقاحت
پاکی آسمان را متهم مـی کند
کوه با نخستین سنگ ها آغاز مـی شود
و انسان با نخستین درد
در من زندانی ستمگری بود
که بـه آواز زنجیرش خو نمـی کرد -
من با نخستین نگاه تو آغاز شدم
توفان ها
در عظیم تو
به شکوهمندی
نی لبکی مـی نوازند،
و ترانـه رگ هایت
آفتاب همـیشـه را طالع مـی کند
بگذار چنان از خواب بر آیم
که کوچه های شـهر
حضور مرا دریـابند
دستانت آشتی است
ودوستانی کـه یـاری مـی دهند
تا دشمنی
از یـاد شود
ادامـــــــــــــــــــــــــه مــــــــــطلــــــــــــــــــب
نوشته شده توسط ای کلک درون پنجشنبه چهاردهم آذر ۱۳۹۲ ساعت 21:48 موضوع عـــارفـــــــانــــــــــه | لینک ثابت
خـداونـد از نـگاه ملاصـدرا
اما بقدر فهم تو کوچک مـیشود
و بقدر نیـاز تو فرود مـی آید
و بقدر آرزوی تو گسترده مـیشودو بقدر ایمان تو کارگشا مـیشود
و بـه قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک مـیشود
و بـه قدر دل امـیدواران گرم مـیشود
یتیمان را پدر مـی شود و مادر
بی برادران را برادر مـی شود
بی همسرماندگان را همسر مـیشود
عقیمان را فرزند مـیشود
ناامـیدان را امـید مـی شود
گمگشتگان را راه مـیشود
در تاریکی ماندگان را نور مـیشود
رزمندگان را شمشیر مـی شود
پیران را عصا مـی شود
و محتاجان بـه عشق را عشق مـی شود
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس
بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا
و مغز هایتان را از هر اندیشـه خلاف
و زبان هایتان را از هر گفتار ِناپاک
و دست هایتان را از هر آلودگی درون بازار
و بپرهیزید
از ناجوانمردیـهــا
ناراستی ها
نامردمـی ها!
چنین کنید که تا ببینید کـه خداوند
چگونـه بر سر سفره ی شما
با کاسه یی خوراک و تکه ای نان مـی نشیند
و بر بند تاب، ع نوشته برای تلگرامم خدایا خودت مواظب عزیزانم باش با کودکانتان تاب مـیخورد
و درون دکان شما کفه های ترازویتان را مـیزان مـیکند
و درون کوچه های خلوت شب با شما آواز مـیخواند
مگر از زندگی چه مـیخواهید
که درون خدایی خدا یـافت نمـیشود؟
که بـه شیطان پناه مـیبرید؟
که درون عشق یـافت نمـیشود
که بـه نفرت پناه مـیبرید؟
که درون حقیقت یـافت نمـیشود
که بـه دروغ پناه مـیبرید؟
که درون سلامت یـافت نمـیشود
که بـه خلاف پناه مـیبرید؟
و مگر حکمت زیستن را از یـاد اید
که انسانیت را پاس نمـی دارید ؟!
از سخنان ملاصدرای شیرازی
نوشته شده توسط ای کلک درون سه شنبه دوازدهم آذر ۱۳۹۲ ساعت 21:10 موضوع عـــارفـــــــانــــــــــه | لینک ثابت
تـمام و ناتـمام من با تـو تـمام مـیشود یـا رب
خداوندا ...
گره های ناگوار، با تو باز مـی شوند؛
شدت سختی ها، با تو مـی شکند؛
آنان کـه دنبال رهایی مـی گردند،
به تو التماس مـی کنند.
از قدرتت، سختی های زندگی،
حساب مـی برند؛
به لطفت،
علت ها و اسباب،
فراهم مـی شوند؛
با توانایی ات،
سرنوشت، جاری مـی شود؛
و با اراده ات،
وسایل آماده مـی شوند.
وقتی کـه مـی خواهی،
بی آن کـه چیزی بگویی،
اسباب، فرمان مـی برند؛
و وقتی نمـی خواهی،
بی آن کـه چیزی بگویی،
اسباب، از کار مـی ایستند.
ادامـــــــــــــــــــــــــه مــــــــــطلــــــــــــــــــب
نوشته شده توسط ای کلک درون شنبه هجدهم آبان ۱۳۹۲ ساعت 20:46 موضوع عـــارفـــــــانــــــــــه | لینک ثابت
همـه آنچـه درباره کعبـه، خانـه خـدا بایـد بدانیـم
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی حج، اطلاعاتی مفید و كاربردی درباره نخستین عبادتگاه بشریت درون ادامـه مـی آید:
- نامهای دیگر كعبه: البیت العتیق و البیت الله الحرام از نامهای دیگر كعبهاند.
- چشمـه زمزم: بنابر روایتها، هنگامـی كه چشمـه زمزم زیر پای اسماعیل از دل زمـین جوشید، مردم درون این منطقه و به سبب آب آن چشمـه جمع شدند و شـهر مكه را تشكیل دادند و ابراهیم بـه فرمان خدا ساختمان كعبه را كه درون اثر طوفان نوح تخریب شده بود و در آن هنگام اثری از آن نبود، بازسازی كرد.
- درون قرآن درون مورد كعبه گفته شده است: "اِنَ أَوَل بَیتٍ وُضِعَ لِلنَاسِ لَلَذی بِبَكَّةَ مُبَارَكاً وَهُداً لٍلعَالَمَینَ" (آل عمران). ع نوشته برای تلگرامم خدایا خودت مواظب عزیزانم باش براساس برخی روایتها، ساختمان كعبه ۱۰ بار بنیـان شده است. ع نوشته برای تلگرامم خدایا خودت مواظب عزیزانم باش بـه این ترتیب: ع نوشته برای تلگرامم خدایا خودت مواظب عزیزانم باش بنیـان الملائكه، بنیـان آدم، بنیـان شیث، بنیـان ابراهیم و پسرش اسماعیل، بنیـان العمالقه، بنیـان جرهم، بنیـان مضر، بنیـان قریش، بنیـان عبدالله ابن زبیر و بنیـان حجاج ابن یوسف الثقفی.
ادامـــــــــــــــــــــــــه مــــــــــطلــــــــــــــــــب
نوشته شده توسط ای کلک درون دوشنبه بیست و نـهم مـهر ۱۳۹۲ ساعت 18:40 موضوع عـــارفـــــــانــــــــــه | لینک ثابت
جـملاتی زیــبا و انرژی بــخش درون رابطه با خـــدا
دلت کـه گرفت، دیگر منت زمـین را نکش
راه آسمان باز است، پر بکش
او همـیشـه آغوشش باز است، نگفته تو را مـیخواند ؟
اگر هیچنیست، خدا کـه هست...
.
.
خوشا آن بنده با عهد و پیوند
که دارد بازگشتی با خداوند
به کام خویش اگر چندی رود راه
چو باز آید نیـاز آرد بـه درگاه...
.
.
اون لبخندی کـه برای پنـهان دردت مـیزنی،
لبخند خداست بـه بنده اش
اون لبخندی هم کـه پشتش خدا باشـه،
تمام مشکلاتو حل مـیکنـه...
.
.
خدا تلفن ندارد، اما من با او صحبت مـیکنم
فیسبوک ندارد، اما من دوست او هستم
توییتر ندارد، اما من او را دنبال مـیکنم...
.
.
با خدا دعوا کردم با هم قهر کردیم فکر کردم دیگه دوستم نداره
رفتم تو رختخواب چند قطره اشک ریختم و خوابم برد
صبح کـه بیدار شدم م گفت نمـیدونی از دیشب که تا صبح چه بارونی مـیومد...
ادامـــــــــــــــــــــــــه مــــــــــطلــــــــــــــــــب
نوشته شده توسط ای کلک درون چهارشنبه بیست و هفتم شـهریور ۱۳۹۲ ساعت 12:43 موضوع جـــمــــلات آمــــوزنـــده بـــزرگـــان | لینک ثابت
شعر انتظار
آتش عشق تو که تا شعله زد اندر دل ما
داد بر باد فنا یکسره آب و گل ما
تا کـه از ما بنـهفتى رخ خود را شاها
چون شب هجر شده تار و سیـه محفل ما
مشکلى نیست محبان تو را جز غم هجر
عمر بگذشت و نشد حل بجهان مشکل ما
تا کـه شد کشتى ما غرقه دریـاى فراق
بر سر کوى وصال تو بود ساحل ما
بامـیدى کـه ببینیم رخ دوست دمى
ساربان تند مران بهر خدا محمل ما
گر بما گوشـه چشمى فکند از ره لطف
بشود خیل سلاطین جهان سائل ما
حجة ابن الحسن اى خسرو خوبان جهان
دارم امـید شود لطف خدا شامل ما
چهره بگشائى و آئى ز بعد پرده برون
نور گیرد ز طفیل رخ تو منزل ما
روز پاداش کـه پرسند ز اعمال عباد
نیست جز مـهر رخت چیز دگر حاصل ما
هدیـه ماست حکیمى دو سه شعرى کـه مگر
بپذیرد کرم هدیـه ناقابل ما
شعر از محمد رضا حکیمى
مجموعه شعر گلواژه 1 ص 134
نوشته شده توسط ای کلک درون جمعه یکم شـهریور ۱۳۹۲ ساعت 1:42 موضوع شــــعــــر | لینک ثابت
رنگ خدا
نیـایش امری دستوری نیست. نمـیشود بدون حال و هوای خوب، بـه آن دست یـافت. جدا از شوق و تمنای درونی، اوضاع و احوال زمانـه نیز حتما مساعد نیـایش باشد.
منظور از مساعدت روزگار این نیست کـه چرخ همـیشـه بـه کام ما بچرخد. درون عین حال بدی روزگار نباید ما را آن چنان ناامـید کند کـه فکر کنیم از دعا هم دیگر کاری ساخته نیست.
یکی از نیـایشهای مشـهور رمضان، تنـها بـه حل گرفتاری های اجتماعی توجه دارد. مثلا سه بار بـه شکلهای مختلف درخواست شده هست که فقر از ما زدوده شود. سه نوبت بـه یک موضوع، آن هم درون دعایی کوتاه نشان از اولویت آن بر هر چیز دیگر دارد. همچنین درون این دعا درخواست مـیکنیم همـهانی کـه در کار و زندگی و امور ما اخلال و فساد مـیکنند، اصلاح شوند. یعنی روند امور رنگ اصلاح بـه خود بگیرد. اتفاقا این خواسته تقریبا درون مرکز دعا قرار دارد. شاید بدین دلیل کـه با اصلاح مفسدان بـه هر طریق، دیگر معضلات ما نیز مرتفع خواهد شد. جالب هست اغلب نارساییهایی کـه رفع آن درون این دعا خواسته شده است، درون نتیجه وجود فقر و بیـان امروزی، بحران اقتصادی است. غم زدگی و همـه چیز رنگ اندوه بـه خود گرفتن. فقر چهره زندگی را کدر مـیکند وانی کـه زندگی ما را تباه و فاسد کردهاند، که تا زمانی کـه شانیت و تسلطی درون امور دارند و رنگ اصلاح بـه خویش نگرفتهاند، این فقر و تباهی، و به قول دعای یـاد شده، بدحالی و سوءسرنوشت نیز تداوم خواهد داشت.
آیـا مـیشود کـه رنگ اندوه از چهره غم زدگان زدوده شود؟ آیـا مـیشود همـه آنان فسادها و ویرانگریها رنگ اصلاح بگیرند؟ آیـا مـیشود تبعید نباشد، زندان نباشد، اعدام بیدلیل نباشد، فقر و نداری و غربت نباشد، بدحالی و عریـانی نباشد؟ و همـه چیز آن چنان باشد کـه ارواح درگذشتگان، آنانی کـه تاریخ ما را بـه ما سپردهاند که تا آن را برافراشتهتر و درخشانتر کنیم، از رونق روزگار ما، آرام گیرند و مسرور شوند؟
هیچ نیـایشی نیست کـه به قصد برآورده نشدن سروده شود. ما همـه اینها را از خداوند بزرگ و رئوفمان مـیخواهیم و مصرانـه و بی صبرانـه از وی انتظار داریم کـه چنان درون ما شایستگی پدید آورد کـه جمله درخواستها صورت واقعیت بـه خویش گیرد.
آمـین
نوشته شده توسط ای کلک درون پنجشنبه هفدهم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 8:57 موضوع عـــارفـــــــانــــــــــه | لینک ثابت
جملاتی انرژی بخش درون رابطه با خدا
راه آسمان باز هست ، پر بکش
او همـیشـه آغوشش باز هست ، نگفته تو را مـیخواند ؟
اگر هیچنیست ، خدا کـه هست . . .
.
.
خوشا آن بنده با عهد و پیوند / کـه دارد بازگشتی با خداوند
به کام خویش اگر چندی رود راه / چو باز آید نیـاز آرد بـه درگاه . . .
.
.
.
اون لبخندی کـه برای پنـهان دردت مـیزنی ، لبخند خداست بـه بنده اش
اون لبخندی هم کـه پشتش خدا باشـه ، تمام مشکلاتو حل مـیکنـه . . .
.
.
.
خدا تلفن ندارد ، اما من با او صحبت مـیکنم
فیسبوک ندارد ، اما من دوست او هستم
توییتر ندارد ، اما من او را دنبال مـیکنم . . .
ادامـــــــــــــــــــــــــه مــــــــــطلــــــــــــــــــب
نوشته شده توسط ای کلک درون چهارشنبه شانزدهم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 15:59 موضوع جـــمــــلات آمــــوزنـــده بـــزرگـــان | لینک ثابت
خدایـا کینـه را از وجود بندگان غفلت زده ات دور نما
به نام خداوند رحمن و رحیم
به نام خداوندی کـه همـه ی بندگانش را بـه یکسان بر سر خوان تنعم نشانده است،خواه عبدی خاضع و شاکر باشد، خواه بنده ای طاغی و ناسپاس و سرکش
به نام تو ای خداونگار عالمـیان
تو کـه بزرگی ات کوچکی مرا بـه سخره نمـی گیرد و وسعت رحمت و کرمت آز و طمع مرا بر مـیانگیزد بـه تمنای خیر کثیر به منظور همـه ی بندگانت
چگونـه مـی توانم درون این ماه رحمت بـه خود بیندیشم آنگاه کـه درد، مـیهمان دل خیل عظیمـی از بندگان تو درون گوشـه گوشـه ی دنیـاست
و چگونـه مـی توانم از تو به منظور بندگانت چیزی را بخواهم درون حالی کـه تو خود مـهربان ترینی بر آنان و آگاه ترینی بر احوالشان
پس ای خدای زمـین و آسمان ای خدای غافر و رحمان
هر آنچه کـه شایسته ی ان و برادران من هست در سراسر گیتی ارزانی شان کن و آنان را از آنچه شایسته ی مقام انسانی شان نیست مبرا کن
خداوندا شادمانی را بـه بهترین وجه ممکن مـیهمان خانـه ی دل انسان های مظلوم و ستمدید درون سراسر گیتی نما و کینـه و عداوت و بددلی را از وجود همـه ی بندگان غفلت زده ات دور نما
آمـین یـا رب العالمـین
نوشته شده توسط ای کلک درون پنجشنبه دهم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 0:53 موضوع عـــارفـــــــانــــــــــه | لینک ثابت
معنویـت نـهفتـه درون شبـهای قـدر را قــدر بدانیـم
بیش از دو سوم از ایـام ماه مبارک رمضان امسال هم گذشت و حالا با گذراندن شب نوزدهم و شب بیست و یکم، شبی دیگر از لیـالی قدر یعنی شب بیست و سوم این ماه خدا را درون پیش رو داریم، شبی کـه انگار جاده آسمان بـه زمـین یکطرفه مـی شود که تا فوج فوج ملائک بـه زمـین بیـایند و طبق طبق دعا بـه آسمان ببرند. شبی کـه دلمان مـی خواهد خلوص دعاهایمان دری از رمز و راز هستی را بر دنیـایمان بگشاید، آن قدری کـه خدا را پشت هر اتفاق ببینیم و اگر حکمتش را درک نکردیم چیزی از شکرمان بـه او کم نشود ...
با تقدیم سلام؛ آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما عزیزان و نیز عرض تسلیت بمناسبت ایـام ضربت خوردن و شـهادت حضرت امـیرالمؤمنین علی(ع)، و با امـید بـه توفیق شب زنده داری درون گرامـیداشت ادامـه ی شبهای قدر حضور تمامـی دوستان اهل دل و ارجمندم را دارم
بگذار خود را معرفی كنم. من مخلوق خالق یكتا، و مملوك مالك بی همتا، و عبد معبودم هستم كه از بندگی تنـها نام آن را بـه دوش مـیكشد. من همان مرزوق روزی دهنده بخشنده و كریمـی هستم كه نمك مـی خورد و نمكدان مـی شكند. من سائلی هستم كه دست نیـاز بـه سوی خداوند رحمان و رحیم دراز كرده و ضعیفی هستم كه بـه خانـه قویترین آمده است.
ارالها امشب، شب قدر هست و من تصمـیم دارم این شب را زنده نگه دارم و با رعایت آداب احیـاء، با كسی گفتوگو كنم كه مرا، بیشتر از هر كسی دوست مـی دارد و متأسفانـه من چه كم یـادش مـیكنم!
دوستان؛ اگر قدر امشب را دانستید تقاضا مـی کنم ملتمسین دعا و همـینطور این بنده حقیر را هم از یـاد نبرید ...
بقیـه درون ادامـه مطلب
ادامـــــــــــــــــــــــــه مــــــــــطلــــــــــــــــــب
نوشته شده توسط ای کلک درون پنجشنبه دهم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 0:21 موضوع مـــــنــــاســبــتــهــای قـــــمــــــــری | لینک ثابت
کجای قرآن آمده دوست ممنوع؟! حتما بخوانید
چه عواملی منجر بـه رابطه نادرست درون ارتباط و پسر مـی شود؟
ادامـــــــــــــــــــــــــه مــــــــــطلــــــــــــــــــب
نوشته شده توسط ای کلک درون سه شنبه یکم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 21:17 موضوع عـــارفـــــــانــــــــــه | لینک ثابت
دعای افطار/دستهایمان، آیـه های عشق را بـه آسمان بر مـی گردانند
دستهایمان، آیـه های عشق را بـه آسمان بر مـی گردانند
تا فرشتگان دوباره سرمست شوند
و خداوند
نگاه لطفش را بـه مـیهمانانش بیفکند
رمضان است
باران عشق مـی بارد
نوشته شده توسط ای کلک درون جمعه بیست و هشتم تیر ۱۳۹۲ ساعت 19:32 موضوع عـــارفـــــــانــــــــــه | لینک ثابت
فرصتی به منظور خلوت
از قبل از افطار شروع مـی شود، که تا آخر شب هم ادامـه دارد، تازه اگر تکراری هایش را هم بخواهید دنبال کنید که تا وقت سحر مـی توانید پیش بروید، سریـال های ماه رمضان را مـی گویم. دست صدا و سیما درد نکند، مبادا خیـال کنید مـی خواهم زحمت آنـها را زیر سوال ببرم، هرگز! فقط مـی خواهم بگویم مبادا این سریـال ها شما را غرق درون تلویزیون کند، که تا جایی کـه یـادتان برود، درهای آسمان درون اولین شب ماه رمضان گشوده شده و تا آخرین شب بسته نمـی شود. مـی خواهم بگویم حیف هست که تمام ساعاتِ این ماه عزیز، پای تلویزیون بگذرد. رمضان فرصتی هست برای خلوت با خود و فکر درباره خداوند و خلقت و خویشتن. من مـی خواهم وقت های ماه رمضان امسالم را عادلانـه تقسیم کنم، هم درونم را تماشا کنم و گاهی خلوت گزینم، هم بیرونم را ببینم و گاهی با دیگران همراه شوم. شما چطور؟
نوشته شده توسط ای کلک درون دوشنبه بیست و چهارم تیر ۱۳۹۲ ساعت 23:47 موضوع عـــارفـــــــانــــــــــه | لینک ثابت
گاه مـی اندیشم...
چندان هم مـهم نیست اگر هیچ از دنیـا نداشته باشم
همـین مرا بس کـه کوچه ای باشد و باران
وخدایی کـه زلال تر از باران است
نوشته شده توسط ای کلک درون یکشنبه بیست و سوم تیر ۱۳۹۲ ساعت 17:58 موضوع عـــارفـــــــانــــــــــه | لینک ثابت
رمضان، بهار قرآن
روزی یک جزء قرائت قرآن؛ چند سالی بود کـه این قانون را همراه با تلویزیون یـا رادیو اجرا مـی کردم، روز اول ماه مبارک قرآنم را از کتابخانـه درون مـی آوردم و کنار تلویزیون مـی گذاشتم. هر روز سر یک ساعت مشخص، مـی نشستم و یک جزء قرآنم را مـی خواندم. امسال اما تصمـیم دیگری گرفته ام، مـی خواهم هر روز چند صفحه قرآن، با معنی بخوانم، مـی خواهم بـه خودم اجازه دهم کـه قرآن درون من اثر کند، مـی خواهم امسال شروعی شود به منظور این کـه در تمام سال قرآن بخوانم. اصلا شاید با همسرم صحبت کردم که تا کمـی قبل از افطار و کمـی بعد از سحر همگی با هم قرآن بخوانیم. هر سال از دیگران مـی شنوم قرآن خواندن حتما با تدبر و اندیشـه باشد، از شما چه پنـهان کـه گاهی درون مـهمانی ها یـا درون جمع دوستان همـین نکته را با لحنی آموزنده(!) بـه آنـها مـی گویم، اما دریغ از این کـه خودم انجامش دهم، ولی من امسال مـی خواهم از خودم شروع کنم، شما چطور؟
نوشته شده توسط ای کلک درون شنبه بیست و دوم تیر ۱۳۹۲ ساعت 22:1 موضوع عـــارفـــــــانــــــــــه | لینک ثابت
«عبادت هوشمندانـه»
«عبادت هوشمندانـه»
"چه بسیـار روزه دارانى کـه از روزه خود جز گرسنگى و تشنگى بهره اى نمى برند و چه بسیـار شب زنده دارانى کـه از قیـام شبانـه خود جز بى خوابى و خستگى ثمره اى نمى گیرند. آفرین بر خواب هوشمندان و افطارشان!"(1)
در فرهنگ دینی ما، عبادات نیز همانند انسان دارای روح و جسم هستند؛ یعنی ظاهرى دارند و باطنى و یـا بـه بیـان دیگر، صورتى دارند و سیرتى. صورت عبادات، افعالى هست که درون ظاهر حتما انجام شود؛ ولى باطن آنـها، فلسفه هاى تربیتى است کـه نتیجه آن قرب بـه خدا است. براى رسیدن بـه این نتایج، تنـها انجام ظاهر عبادات کافى نیست؛ بلکه توجه بـه آداب آن نیز لازم است. مثلا درون نماز اگر حضور قلب نباشد و انسان اذکار و افعال نماز را درون حالى بـه جا آورد کـه فکر او مشغول برنامـه هاى دنیوى و مادى است، بـه یقین از نتایج تربیتى آن کـه باز داشتن از گناه (نـهى از فحشا و منکر)(2) و قرب بـه خدا (3) و شستشوى دل از زنگار گناه است،(4) محروم خواهد ماند.
همچنین روزه نیز برنامـه هایى ظاهرى (مانند خوددارى از خوردنى و نوشیدنى و بعضى دیگر از لذات نفسانى) دارد و در کنار آن، دارای فلسفه اى هست که عبارت از تقویت ایمان و اراده و مبارزه با هواى نفس و شیطان است. طبیعی هست که اگر فلسفه روزه حاصل نشود، نتیجه روزه کـه تقوا است،(5) محقق نمى گردد و لذا این گونـه عملی انسان را از عذاب الهى باز نمى دارد و سپرى درون برابر آتش نمى شود.(6) بـه همـین دلیل درون روایـات اسلامى تأکید زیـادى بر توجه بـه روح نماز و روزه و سایر عبادات شده هست تا فرد علاوه بر رفع تکلیف از طریق انجام ظاهر عبادت، عبادتش نیز به درجه قبولى در نزد پرورگار برسد.
وبلاگ ای کلک فرارسیدن هنگامـه طاعت، ماه عبادت و بهار رحمت و مغفرت،
ماه مبارک رمضان
را بـه همـه مسلمانان جهان، خصوصا شما دوست عزیز تبریک عرض مـینماید.
ادامـــــــــــــــــــــــــه مــــــــــطلــــــــــــــــــب
نوشته شده توسط ای کلک درون جمعه بیست و یکم تیر ۱۳۹۲ ساعت 2:39 موضوع مـــــنــــاســبــتــهــای قـــــمــــــــری | لینک ثابت
منتظر ظهور
نسیم کرامت وزیدن گرفته
مبادا بدوزی نگاه دلت را
به مردم کـه بازار یوسف فروشی درون این دوره بد شدیدا گرفته
خدایـا بـه روی درخشان مـهدی
به زلف سیـاه و پریشان مـهدی
به قلب رئوفش کـه دریـای داغ است
به چشمان از غصه گریـان مـهدی
به لبهای گرم علی یـا علی اش
به ذکر حسین و حسن جان مـهدی
به دست کریم و نگاه رحیمش
به چشم امـید فقیران مـهدی
به حال نیـاز و قنوت نمازش
به سبحان سبحان سبحان مـهدی
به برق نگاه بـه خال سیـاهش
به عطر ملیح گریبان مـهدی
به حج جمـیلش بـه جاه جلیلش
به صوت حجازی قرآن مـهدی
به صبح عراق و شبانگاه شامش
به آهنگ سمت خراسان مـهدی
به جان داده های مسیر عبورش
به شـهد شـهود شـهیدان مـهدی
مرا دائم الاشتیـاقش بگردان
مرا چاک فراقش بگردان
تفضل بفرما بر این بنده بی سر و پا
مرا همدم و محرم و هم رکاب
سفرهای سوی خراسان و شام و عراقش بگردان
نوشته شده توسط ای کلک درون جمعه هفتم تیر ۱۳۹۲ ساعت 0:8 موضوع شــــعــــر | لینک ثابت
نمــاز دو نفــره
خـــدایـا
دلم هوس یک نماز دو نفره کرده هست ...
فقط من باشم و تو !!!
نوشته شده توسط ای کلک درون جمعه سی و یکم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 2:10 موضوع عـــارفـــــــانــــــــــه | لینک ثابت
« عزت بـه شرط ذلت! »
« عزت بـه شرط ذلت! »
تعادل بین حالات درونی و حرکات بیرونی انسان، موضوعی هست که سبب مـیشود آدمـی بتواند ویژگیهای مثبت خود را درون مقابل رویدادهای خوب و بد حفظ کند. این تعادل بـه معنی آن هست که انسان، نـه دچار خودبزرگ بینی و تکبر گردد و نـه آنقدر خود را کوچک ببیند کـه عزت نفسش را از دست بدهد.
برقراری این تعادل از تواناییهای یک انسان آراسته بـه مکارم اخلاقی است. اما چگونـه مـیتوان بـه این تعادل دست یـافت؟ توجه بـه دعاها و نیـایشهای منقول از اهل بیت (علیـهم السلام) یکی از راههایی هست که از طریق آن مـیتوانیم شیوه دستیـابی بـه اصول و معیـارهای اخلاقی و از جمله تعادل درونی را بیـاموزیم.
از برجسته ترین مجموعه ادعیـهای کـه در اختیـار مسلمانان قرار دارد، صحیفه سجادیـه هست که شامل 54 دعا از امام سجاد (علیـه السلام) است. آن حضرت درون صحیفه سجادیـه و در دعای مکارم الاخلاق، درمان تکبر و خود بزرگ بینی را ذلت باطنی و بـه معنای دیگر، تواضع بیـان مـیکند. تواضع بـه معنای شکسته نفسی هست تا مانع شود انسان خود را از دیگران برتر ببیند. درون فرازی از این دعا آمده است:
«خدایـا! بر محمد و آلش درود فرست و من را مـیان مردم هیچ درجهای بالا مبر؛ جز آن کـه مرا معادل آن، درون نزد خودم پست گردانی.»(1)
از این فراز، مـیتوان این گونـه برداشت کرد کـه مقام ظاهری و دنیـایی یـا بـه عبارت دیگر، عزّت ظاهری ممکن هست انسان را دچار خودبزرگ بینی و تکبر نماید و تواضعی را کـه چه بسا او نسبت بـه مردم رعایت مـینمود، از یـادش و سبب شود کـه آدمـی از این پس، مردم را با چشم حقارت و پستی بنگرد.
مطلبی کـه در ادامـه مـیخوانیم، ماجرای افسر متدینی هست که درون هنگام مطالعه ی همـین فراز از دعای مکارم الاخلاق، سؤالی برایش پیش آمده بود. این افسر بـه خدمت یکی از بزرگان رسید و سؤالش را این چنین مطرح کرد:
"بعد از نماز صبح درون حال مطالعه ی دعای مکارم الاخلاق بودم کـه عبارتی درون دعا توجه ام را جلب کرد. درون این عبارت، کلمـه ی درجه آمده بود کـه در شغل ما تعیین کننده ی جایگاه افراد بـه حساب مـیآید؛ چرا کـه افسران نظامـی با گرفتن درجه، رفعت مقام پیدا مـید. درون ذهنم این سؤال ایجاد شد آیـا درجات نظامـی ما و این تعبیری کـه در دعا از درجه شده با هم ارتباطی دارد؟ "
آن عالم درون جواب، بیـان داشت که: "درجه درون این قسمت از دعا عزّت ظاهری و احترامـی هست که مردم نسبت بـه شخص عالی مقام مـیگذارند. اما بـه عنوان یک مصداق ساده، مفهوم این عبارت امام سجاد (علیـه السلام) را مـیتوان درون کار شما این گونـه بیـان کرد:
مثلاً اگر درجهای کـه شما دارید سرهنگی است، افراد عادی کـه به اطاق شما مـیآیند، حتما در مقابل آنـها متواضعانـه بایستید بـه آنان دست بدهید و آنـها را دعوت بـه نشستن کنید، وقتی نشستند، شما هم بنشینید. اگر ارتقاء درجه گرفتید و سرتیپ شدید، حتما خضوع شما درون نفستان بیشتر گردد و آنـها را بیشتر احترام نمایید. وقتی فردی بـه شما مراجعه مـیکند، مـیز برخیزید، بـه خارج مـیز بیـایید، با او دست بدهید و پس از نشستن او، شما هم بنشینید.
اگر درجه ی بالاتر گرفتید و سرلشگر شدید، حتما فروتنی شما زیـادتر گردد. از روی صندلی خود برخیزید که تا وسط اطاق بیـایید و با او دست بدهید. وقتی کـه نشست، شما هم روی صندلی مقابل او بنشینید و پشت مـیز نروید.
خلاصه هر قدر درجه ی ظاهری شما بالاتر رفت، خودتان درون نزد خودتان کوچکتر و در باطنتان پست تر باشید. درون این صورت هست که مقام بالاتر، شما را از مسیر فضیلت منحرف نکرده و از وظایف انسانی و کرامت خُلق باز نمـیدارد."
بنابر این عزت و محبوبیت ظاهری کـه بر اثر علل و رویداد هایی نصیب انسان مـیشود، از نعمتهای خداوند است.ی کـه از این نعمت برخوردار مـیگردد، حتما قدرشناس آن باشد و به وظیفه دینی و عقلی خود عمل نماید و توجه کند کـه این نعمت همانند دیگر نعمتهای دنیـا، موقت و زودگذر است. لذا از ابتدا حتما به زوال آن بیـاندیشد و از خداوند بخواهد کـه معادل این عزت ظاهری، او را پیش نفس خودش کوچک و ذلیل نماید.
بزرگترین ویژگی چنین عزتی کـه در کنارش احساس ذلت باشد، این هست که مایـه ی غرور نمـیشود؛ چرا کـه انسان بـه خاطر دارد با یک تحول کوچک، ممکن هست وضع دگرگون شود.
(برگرفته از کتاب "شرح و تفسیر دعای مکارم"، تألیف: "مرحوم حجة الإسلام محمد تفی فلسفی")
وبلاگ ای کلک فرارسیدن پنجم شعبان، سالروز مـیلاد
زینت عابدان و پیشوای ساجدان
امام چهارم شیعیـان
امام علی بن الحسین (علیـه السلام)
را بـه تمامـی مسلمانان، بـه خصوص شما دوست گرامـی تبریک و تهنیت مـیگوید.
نوشته شده توسط ای کلک درون پنجشنبه بیست و سوم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 20:30 موضوع مـــــنــــاســبــتــهــای قـــــمــــــــری | لینک ثابت
در پی دلیـلی اســت کـه ببخشـد ما را
خالق من "بهشتی" دارد، نزدیک، زیبا و بزرگ؛
و "دوزخی" دارد، بـه گمانم کوچک و بعید؛
و درون پی دلیلیست کـه ببخشد ما را ...
"دکتر علی شریعتی"نوشته شده توسط ای کلک درون سه شنبه هفتم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 22:38 موضوع عـــارفـــــــانــــــــــه | لینک ثابت
آیت الله وحید خراسانی: علمای مملکت دقت کنند، این هست منشورحکومت علی و این هم عملش
روایت آیت الله العظمـی وحید خراسانی درخصوص رفتار امـیرالمومنین(ع) با فرد یـهودی بـه نقل از پایگاه اطلاع رسانی این مرجع بـه شرح زیر است:
دانشگاهی ها تأمل کنند، علمای مملکت دقت کنند و بفهمند، چه خبر است؟! چه غوغاست؟!ی کـه ایران امروز، یک ایـالت او بوده، که تا برسد بـه بقیـهی امپراطوری روم. شاهنشاهی ایران زیر دو پایش بوده، یک مرتبه مردی یـهودی جلو آمد و گفت: یـا علی، این زرهت کـه در آنجاست مال من است. فرمود: این زره من هست از دستم افتاده. گفت: یـا علی، این زره مال من است.
من دست برنمـیدارم که تا پیش قاضی حاضر شوی. دربارهی اینـها فکر کنید. امـیرمؤمنان علی (علیـه السلام)ی هست که از جهت معنا، ۱۲۴هزار پیغمبر زیر پرچم اویند. «آدم ومن دونـه تحت لوائی». و آن لواء درون دست علی بن ابی طالب (علیـه السلام) است. از این طرف هم حکومت دنیـا درون قبضه اقتدار اوست. با یـهودی پیش قاضی آمد. قاضی دید زره درون دست یـهودی است. حکم کرد کـه زره مال یـهودی است. حالا فکر کنید قاضی علیـه او حکم کرد؛ آن هم بـه نفع یـهودی. امـیرالمؤمنین (علیـه السلام) زره را بـه یـهودی تحویل داد. یک مرتبه یـهودی روی قدمش افتاد. گفت: یـا علی، زره مال خودت بود. من همـه این بساط را بـه راه انداختم کـه ببینم این دین همان دینی هست که موسى (علیـه السلام) خبر داده.
این ادعا را بـه ناحق کردم تو درون مقابل مثل منی حاضر شدی بـه محکمـه آمدی. آن هم حکم قاضی را بـه حسب ظاهرِ اینکه زره درون دست من هست پذیرفتی. همـهی مقصد این بود کـه بدانم تو همانی کـه موسی خبر داده کـه جانشین خاتمـی (صلی الله علیـه وآله). أشـهد ان لا اله الا الله! روی قدمش افتاد و مسلمان شد. حضرت زرهش را بـه او داد. هفتصد درهم هم بـه او داد. یـهودی درون غزوهی صفین درون رکاب امـیرالمؤمنین (علیـه السلام) شـهید شد.
این هست علی بن ابی طالب! این منشور حکومتش، این هم عملش! دنیـا کجا دیده بشری کـه اقالیم هفت گانـه بما تحت افلاکها همـه را بـه او بدهند که تا یک پوست جو از دهن یک مورچه بگیرد. هفت اقلیم را ببازد و آن پوست جو را از دهن مورچه نگیرد. به منظور چنینی، بشریت حتما عزا بگیرد کـه چهی بود؟ چه کرد؟ این زندگی چه بود؟
نوشته شده توسط ای کلک درون یکشنبه پنجم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 19:40 موضوع عـــارفـــــــانــــــــــه | لینک ثابت
معــجزه ...
خدایـا
من اینجا دلم سخت معجزه مـیخواهد
و تو انگار
معجزه هایت را گذاشته ای به منظور روز مبادا ...!
نوشته شده توسط ای کلک درون جمعه سوم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 12:4 موضوع عـــارفـــــــانــــــــــه | لینک ثابت
توهین یک زن بـه علامـه جعفری درون حرم رضوی
علامـه جعفری تعریف مـی کرد تو یکی از زیـارتام کـه مشـهد رفته بودم بـه امام رضا گفتم «یـا امام رضا دلم مـیخواد تو این زیـارت خودمو از نظر تو بشناسم کـه چه جوری منو مـی بینی نشونـه شم این باشـه کـه تا وارد صحنت شدم از اولین حرف اولینی کـه با من حرف مـی زنـه من پیـامتو بگیرم»
علامـه گفت: وارد صحن کـه شدم خانممو گم کردم. اینور بگرد، اونور بگرد، یـه دفه دیدم داره مـیره خودمو رسوندم بهش و سر صداش زدم کـه کجایی؟ روشو کـه برگردوند دیدم زن من نیست بلافاصله بهم گفت: «خیلی خری». حالا منم مات شده بودم کـه امام رضا عجب رک حرف مـیزنـه. زنـه دید انگار دست بردار نیستم دارم نگاش مـی کنم گفتش «نـه فقط خودت، پدر و مادر و جد و آبادتم خرند»
علامـه مـیگن این داستانو برا شـهید مطهری تعریف کردم که تا ۲۰ دقیقه مـی خندید.
منبع:http://salamfarvi.blogfa.com/
نوشته شده توسط ای کلک درون پنجشنبه پنجم اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 21:45 موضوع عـــارفـــــــانــــــــــه | لینک ثابت
جــــملاتـــــــ الهام بخــــش بـــرای زندگـــــی
نوشته شده توسط ای کلک درون جمعه سی ام فروردین ۱۳۹۲ ساعت 14:30 موضوع جـــمــــلات آمــــوزنـــده بـــزرگـــان | لینک ثابت
شعر زیبا مخصوص امام زمان (عج)
ای آنکه درون نگاهت حجمـی زنور داری
کی از مسیر کوچه قصد عبور داری؟
چشم انتظار ماندم، که تا بر شبم بتابی
ای آنکه درون حجابت دریـای نور داری
من غرق درون گناهم، کی مـی کنی نگاهم؟
برعچشمـهایم چشمـی صبور داری
از پرده ها برون شد، سوز نـهانی ما
کوک هست ساز دلها، کی مـیل شور داری؟
در خواب دیده بودم، یک شب فروغ رویت
کی درون سرای چشمم، قصد ظهور داری؟
نوشته شده توسط ای کلک درون جمعه سی ام فروردین ۱۳۹۲ ساعت 1:52 موضوع شــــعــــر | لینک ثابت
خدای بخشنده این گونـه است
نوشته شده توسط ای کلک درون شنبه بیست و چهارم فروردین ۱۳۹۲ ساعت 0:20 موضوع داســتـــــانـــهــــای آمـــــوزنــــــده | لینک ثابت
مشت خدا
کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی بـه طرف بقال دراز کرد و گفت: م
گفته چیزهایی کـه در این لیست نوشته بهم بدی، این هم پولش.
بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشته شده درون کاغذ را فراهم کرد و به دست
بچه داد، بعد لبخندی زد و گفت: چون خوبی هستی و به حرف ت گوش
مـیدی، مـیتونی یک مشت شکلات بـه عنوان جایزه برداری.
ولی کوچولو از جای خودش تکون نخورد، مرد بقال کـه احساس کرد بچه
برای برداشتن شکلاتها خجالت مـیکشـه گفت: “م! خجالت نکش، بیـا جلو
خودت شکلاتهاتو بردار”
ک پاسخ داد: “عمو! نمـیخوام خودم شکلاتها رو بردارم، نمـیشـه شما بهم بدین؟ “
بقال با تعجب پرسید: چرا م؟ مگه چه فرقی مـیکنـه؟
و ک با خندهای کودکانـه گفت: آخه مشت شما از مشت من بزرگتره!
————–
داشتم فکر مـیکردم حواسمون بهاندازه یـه بچه کوچولو هم جمع نیس کـه بدونیم
و مطمئن باشیم کـه مشت خدا از مشت ما بزرگتره
امام صادق علیـه السلام درون دعایی مـیفرماید:
یَا مُعْطِیَ الْخَیْرَاتِ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ
أَعْطِنِی مِنْ خَیْرِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ مَا أَنْتَ أَهْلُه
ای عطا کنندهی خیرها! بر محمد و آل محمد درود و رحمت فرست و به من خیر
دنیـا و آخرت را ـ آن چنان کـه در خور تو هست ـ عطا نما.
کافی، ج ۲، ص ۵۹
نوشته شده توسط ای کلک درون سه شنبه بیستم فروردین ۱۳۹۲ ساعت 16:10 موضوع داســتـــــانـــهــــای آمـــــوزنــــــده | لینک ثابت
اشاره قرآن بـه اینکه اهرام مصر از گِل ساخته شده اند
همواره دانشمندان درون مقابل رازهای این بنای عظیم درمانده بودند... و همواره بشر آن را بـه چشم رازی محیّر دیده اند ... و همـیشـه نویسندگان درباره آن داستان ها و افسانـه های خیـالی نوشته اند... ولی حقیقت اکنون درون حال آشکار شدن هست ...این اهرام است.
کاوش های جدید مـی گویند اهرام مصر از گِل و حرارت ساخته شده اند! و عجیب آنکه قرآن بـه این حقیقت علمـی اشاره کرده هست و آن هم از زبان فرعون... ولی قبل از آن نگاهی بیندازیم بـه آخرین کشفیـات دانشمندان .
روزنامـه تایمز آمریکایی درون شماره منتشر شده خود بـه تاریخ (December 1, 2006 ) خبری علمـی منتشر کرد کـه در آن تاکید مـی کند ، فراعنـه از گِل به منظور ساخت اهرام استفاده نمودند. این تحقیق آمریکایی فرانسوی همچنین مـی افزاید ، سنگ هایی کـه اهرام از آنـها ساخته شده اند، ابتدا درون قالب هایی چوبی ریخته شده اند سپس با کمک حرارت معالجه شده اند که تا اینکه شکل طبیعی بـه خود گرفتند.
دانشمندان همچنین مـی گویند فراعنـه درون علم شیمـی و دستکاری گِل بـه تخصص بالایی دست یـافتند. البته آن ها شیوه های سری خود را درون خفا نگه داشتند و به هیچ فردی اجازه اطلاع از آن ها را نمـی دادند و حتی بر روی نوشته های بجا مانده از آن روزگار نیز چیزی از این علم از خود بـه یـادگار نگذاشتند. پروفسور Hug Gilles و پروفسور Michel Barsoum تاکید مـی کنند کـه هرم بزرگ درون جیزه (شـهری درون مصر) از دو نوع سنگ ساخته شده اند، سنگ های طبیعی و سنگ های مصنوعی با دست.
و درون بحثی کـه مجله ی Journal of the American Ceramic Society آن را منتشر کرد تاکید شده هست که فراعنـه از گِل Slurry به منظور ساخت برج های مرتفع بـه شکل عام و ساخت اهرام بشکل خاص استفاده مـی د. زیرا غیر ممکن هست که انسان سنگ هایی بـه وزن هزران کیلوگرم را بـه ارتفاع بالا جا بـه جا کند. و این امر سبب شد کـه آن ها از سنگ های طبیعی برا ی ساخت قاعده هرم و از سنگ های مصنوعی به منظور ساخت قله ی آن بهره بگیرند.
ادامـــــــــــــــــــــــــه مــــــــــطلــــــــــــــــــب
نوشته شده توسط ای کلک درون سه شنبه بیست و نـهم اسفند ۱۳۹۱ ساعت 13:48 موضوع عـــارفـــــــانــــــــــه | لینک ثابت
وقتی کـه ...
وقتی نمـیتوانیم اشک هایمان را پشت پلكهایمان مخفی كنیم
و بغض هایمان پشت سر هم مـیشكند ...
وقتی احساس مـیكنیم
بدبختیـها بیشتر از سهممان است
و رنجها بیشتر از صبرمان ...
وقتی امـیدها ته مـیكشد
و انتظارها به سر نمـیرسد ...
وقتی طاقتمان تمام مـیشود
و تحمل مان هیچ ...
ادامـــــــــــــــــــــــــه مــــــــــطلــــــــــــــــــب
نوشته شده توسط ای کلک درون یکشنبه بیستم اسفند ۱۳۹۱ ساعت 12:41 موضوع عـــارفـــــــانــــــــــه | لینک ثابت
عارفانـه
ای کـه از ذکر خدا خالی باشد چون محکمـه ای هست که درون ان قاضی وجود نداشته باشد!
اشتباه همـیشـه هدیـه ای بـه همراه دارد و ان عبرت و فرصت است!
ثروت را تو حتما حفظ کنی ولی علم تورا حفظ مـیکند!
اگر از خودت طرح و نقشـه نداشته باشی دیگران از تو بـه عنوان مـهره و مصالح خودشان استفاده مـی کنند!
پول بـه عقلا خدمت و بر احمق ها حکومت مـی کند!
از بخشش اندک شرم ندار کـه محروم از ان کمتر است!
ان چه را قانون وضع مـی کند،اخلاق حتما ان را وزن کند!
پندارها این هست که ما مانده ایم و شـهدا رفته اند اما حقیقت این هست که زمان ما را با خود هست و شـهدا مانده اند!
در بیکران زندگی دو چیز افسوسم مـیدهد:یکی خدا و دیگری ابی اسمان.ابی اسمان را مـیبینم و مـیدانم کـه نیست،خدا را نمـیبینم و مـیدانم کـه هست!
سه دسته افراد وجود دارند:
ان کـه فریب دهد شیطان است
ان کـه فریب خورد حیوان است
ان کـه نـه فریب دهد و نـه فریب خورد انسان است!
شیطان به منظور ورود بـه قلب ها گذرنامـه نشان نمـیدهد!
مشکل بعضی ها این هست که مشکلی ندارند!
برای کشف اقیـانوس های جدید حتما شـهامت ترک ساحل ارام خود را داشته باشید،این جهان،جهان تغییر هست و تقدیر!
افلاطون:
هیچ مـهملی نیست مگر انکه درون ان نشانـه ای از حقیقت است!
دکتر شریعتی:
نامم را پدرم انتخاب کرد،شـهرتم را یکی از اجدادم،دیگر بس است؛راهم را خودم انتخاب خواهم کرد!
مارلوبراندو:
در دنیـا چیز بد وجود ندارد،اندیشـه ماست کـه به چیزی جامـه نیک و بد مـی پوشاند!
بتهوون:
بهترین لحظات زندگی من درون خواب بوده است....!
دیل کارنگی:
تبسم خرجی ندارد ولی سود بسیـار مـی دهد، یک قلب پاک از تمام مکانـهای دیدنی دنیـا دیدنی تر است!
در وجود ادمـها نباید دو نکته وجود داشته باشد:
1.تعلق2.تملق
سوال شد از دیگران چه جوری انتقام بگیریم؟
جواب امد:فضیلت ها و خوبیـهای خود را زیـاد کن!
نوشته شده توسط ای کلک درون شنبه سی ام دی ۱۳۹۱ ساعت 16:7 موضوع عـــارفـــــــانــــــــــه | لینک ثابت
اگر دلت گرفته بـه این شماره زنگ بزن !
دیروز خیلی کلافه بودم. دلم مـیخواست با یک نفر حرف ب. داشتم توی گوشی همراهم شماره آدمها رو نگاه مـیکردم کـه چشمم بـه اسم یکی از دوستان افتاد. پیـامکی زدم و گفتم دلم گرفته، پاسخ داد:
این کـه غصه نداره! بـه این شماره زنگ بزن، فقط نپرس کیـه کـه نمـیگم. اگر زنگ بزنی خیلی خوشحال مـیشـه، سلام من رو هم برسون...
شماره درون ادامـه مطلب...
ادامـــــــــــــــــــــــــه مــــــــــطلــــــــــــــــــب
نوشته شده توسط ای کلک درون جمعه بیست و دوم دی ۱۳۹۱ ساعت 19:51 موضوع عـــارفـــــــانــــــــــه | لینک ثابت
شعر بسیـاااااااار زیبا
آقا قسم بـه جان شما خوب مـی شوم باور کنید آخرش بـه خدا خوب مـی شوم
حتی اگر گناه خلایق کشم بـه دوش با یک نگاه لطف شما خوب مـی شوم
این روزها ز دست دل خویش شاکیم قدری تحملم بنما خوب مـی شوم
من ننگ و عار حضرتتان که تا به کی شوم؟ کی از دعای اهل بکا خوب مـی شوم
با یک دعای مادردلسوز و مـهربان ام الائمـه ی جوان خوب مـی شوم
جمعی کبوتر حرم فاطمـه شدند من هم شبیـه آن شـهدا خوب مـی شوم
من بدترین غلام حقیر ولایتم ای بهترین امام بیـا خوب مـی شوم
با این همـه بدی بـه ظهورشما قسم با یک نسیم کرب و بلا خوب مـی شوم
اللهم عجل لولیک الفرج
نوشته شده توسط ای کلک درون جمعه بیست و دوم دی ۱۳۹۱ ساعت 1:15 موضوع شــــعــــر | لینک ثابت
زيارت عاشورا و علامـه اميني
مرحوم حجة الاسلام دکتر امـینی چنین مـینویسد: بعد از گذشت چهار سال از فوت مرحوم پدر بزرگوارم علامـه امـینی یعنی سال 1394 هجری قمری، شب جمعهای قبل از اذان فجر، ایشان را درون خواب دیدم. او را شاداب و خرسند یـافتم.
به ايشان گفتم : آقا جان! شما اکنون از مـیان ما رخت بر بستهاید و به جهان دیگر منتقل شدهاید. درون آنجا کـه هستید کدامـین عمل (کتاب الغدیر، یـا سایر تألیفات، یـا تأسیس و بنیـاد کتابخانـه امـیرالمؤمنین علیـه السلام و ... )باعث نجات شما گردید از مـیان صدها خدمت و کارهای بزرگ علمـی و دینی و مذهبی؟
مرحوم علامـه امـینی درنگ و تأملی نمودند. سپس فرمودند:
فقط زیـارت ابی عبدالله الحسین علیـه السلام.
عرض کردم: شما مـیدانید اکنون روابط بین ایران و عراق تیره و تار هست و راه کربلا بسته، چه کنم؟
فرمود: درون مجالس و محافلی کـه جهت عزاداری امام حسین علیـه السلام برپا مـیشود شرکت کن. ثواب زیـارت امام حسین علیـه السلام را بـه تو مـیدهند.
سپس فرمودند: پسر جان! درون گذشته بارها تو را یـادآور شدم و اکنون بـه تو توصیـه مـیکنم کـه زیـارت عاشورا را هیچ وقت و به هیچ عنوان ترک و فراموش نکن. مرتبا" زیـارت عاشورا را بخوان و بر خودت وظیفه بدان. این زیـارت دارای آثار و برکات و فوائد بسیـاری هست که موجب نجات و سعادتمندی درون دنیـا و آخرت تو مـیباشد، و امـید دعا دارم.
منبع :کتاب مردان علم درون مـیدان عمل و داستانهایی از علما.
نوشته شده توسط ای کلک درون چهارشنبه سیزدهم دی ۱۳۹۱ ساعت 15:21 موضوع عـــارفـــــــانــــــــــه | لینک ثابت
تصاویری از قبر پیـامبران و شخصیت های صدر اسلام
تصاویری منسوب بـه قبور پیـامبران ( علیـهم السلام ) و شخصیت های صدر اسلام، از جمله: حضرت آدم ، حوا ، ابراهیم ، یوشع ، هابیل ، لوط ، دادد ، موسی ، هارون ، شعیب ، صالح ، زکریـا ، یحیی ، آمنـه ، حلیمـه ، ابوطالب ،خدیجه و بلال . ...
حضرت ابراهیم خلیل الله
ادامـــــــــــــــــــــــــه مــــــــــطلــــــــــــــــــب
نوشته شده توسط ای کلک درون شنبه نـهم دی ۱۳۹۱ ساعت 19:58 موضوع عـــارفـــــــانــــــــــه | لینک ثابت
خـــــــــــدا را برایتان آرزو دارم
خــــدا تنـها روزنـه امـیدی هست كه هیچگاه بسته نمـی شود، تنـها كسی هست كه با دهان بسته هم مـی توان صدایش كرد، با پای شكسته هم مـی توان سراغش رفت، تنـها خریداریست كه اجناس شكسته را بهتر برمـی دارد، تنـها كسی هست كه وقتی همـه رفتند مـی ماند، وقتی همـه پشت كردند آغوش مـی گشاید، وقتی همـه تنـهایت گذاشتند محرمت مـی شود و تنـها سلطانی هست كه دلش با بخشیدن آرام مـی گیرد نـه با تنبیـه كردن. خـــــــــــدا را برایتان آرزو دارم...
نوشته شده توسط ای کلک درون پنجشنبه هفتم دی ۱۳۹۱ ساعت 21:56 موضوع عـــارفـــــــانــــــــــه | لینک ثابت
باز این چه شورش هست که درون جان واژه ها ست
چرا آب بـه گلدان نرسیده است؟چرا لحظهء باران نرسیده است؟ وهر کـه در این خشکی دوران بـه لبش جان نرسیده است
عصر یک جمعهء دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم کـه چرا عشق بـه انسان نرسیده است؟چرا آب بـه گلدان نرسیده است؟چرا لحظهء باران نرسیده است؟ وهر کـه در این خشکی دوران بـه لبش جان نرسیده است، بـه ایمان نرسیده هست و غم عشق بـه پایـان نرسیده است. بگو حافظ دلخسته زشیراز بیـاید بنویسد کـه هنوزم کـه هنوز هست چرا یوسف گمگشته بـه کنعان نرسیده هست ؟چرا کلبه احزان بـه گلستان نرسیده است؟دل عشق ترک خورد، گل زخم نمک خورد، زمـین مرد، زمان بر سر دوشش غم و اندوه بـه انبوه فقط برد،فقط برد، زمـین مرد، زمـین مرد ،خداوند گواه است،دلم چشم بـه راه است، و در حسرت یک پلک نگاه است، ولی حیف نصیبم فقط آه هست و همـین آه خدایـا برسد کاش بـه جایی، برسد کاش صدایم بـه صدایی...
عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس، تو کجایی گل نرگس؟به خدا آه نفس های غریب تو کـه آغشته بـه حزنی هست زجنس غم و ماتم، زده آتش بـه دل عالم و آدم مگر این روز و شب رنگ شفق یـافته درون سوگ کدامـین غم عظمـی بـه تنت رخت عزا کرده ای؟ ای عشق مجسم! کـه به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم بـه دم از عمق نگاهت. نکند باز شده ماه محرم کـه چنین مـی زند آتش بـه دل فاطمـه آهت بـه فدای نخ آن شال سیـاهت بـه فدای رخت ای ماه! بیـا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم توئی ،آجرک الله!عزیز دو جهان یوسف درون چاه ،دلم سوخته از آه نفس های غریبت دل من بال کبوتر شده خاکستر پرپرشده، همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج نفس گشته هوایی و سپس رفته بـه اقلیم رهایی، بـه همان صحن و سرایی کـه شما زائر آنی و خلاصه شود آیـا کـه مرا نیز بـه همراه خودت زیر رکابت ببری که تا بشوم کرب و بلایی، بـه خدا درون هوس دیدن شش گوشـه دلم تاب ندارد ،نگهم خواب ندارد، قلمم گوشـه دفتر غزل ناب ندارد، شب من روزن مـهتاب ندارد، همـه گویند بـه انگشت اشاره مگر این عاشق بیچارهء دلدادهء دلسوخته ارباب ندارد...تو کجایی؟ تو کجایی شده ام باز هوایی،شده ام باز هوایی...
گریـه کن ،گریـه وخون گریـه کن آری کـه هر آن مرثیـه را خلق شنیده هست شما دیده ای آن را و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم، و خودت نیز مدد کن کـه قلم درون کف من همچو عصا درون ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است، بـه گستردگی ساحل نیل است، و این بحر طویل هست وببخشید کـه این مخمل خون بر تن تبدار حروف هست که این روضهء مکشوف لهوف است، عطش برعطشان لغات هست و صدای تپش سطر بـه سطرش همگی موج مزن آب فرات است، و ارباب همـه زنان کشتی آرام نجات هست ،ولی حیف کـه ارباب «قتبل العبرات» است، ولی حیف کـه ارباب«اسیر الکربات» است، ولی حیف هنوزم کـه هنوز هست حسین ابن علی تشنـهء یـار هست و زنی محو تماشاست زبالای بلندی، الف قامت او دال و همـه هستی او درون کف گودال و سپس آه کـه «الشّمرُ ...»خدایـا چه بگویم «که شکستند سبو را وبد ...» دلت تاب ندارد بـه خدا با خبرم مـی گذرم از تپش روضه کـه خود غرق عزایی، تو خودت کرب و بلایی، قسمت مـی دهم آقا بـه همـین روضه کـه در مجلس ما نیز بیـایی، تو کجایی ... تو کجایی...
یـادم آمد شب بی چتر وکلاهی ؛ کـه به بارانی مرطوب خیـابان ؛ زدم آهسته و گفتم چه هوایی هست خدایی ؛
من و آغوش رهائی ؛ سپس آنقدر دویدم، طرف فاصله که تا از نفس افتاد نگاهم بـه نگاهی ؛
دلم آرام شد آنگونـه کـه هر قطرهء باران، غزلی بود نوازش گر احساس کـه مـی گفت فلانی! چه بخواهی چه نخواهی بـه سفر مـی روی امشب ؛ چمدانت پر باران شده پیراهنی از ابر بـه تن کن وبیـا! ؛
پس سفر آغاز شد و نوبت پرواز شد و راه نفس باز شد و قافیـه ها از قفس حنجره آزاد و رها
در منِ شاعر؛ منِ بی تاب تر از مرغ مـهاجر؛ بـه کجا مـی روم اقلیم بـه اقلیم؛ خدا هم سفرم بود و جهان زیر پرم بود سراسر ؛
که سر راه بـه ناگاه مرا تیشـهء فرهاد صدا زد : نفسی صبر کن ای مرد مسافر ؛
قَسَمَت مـی دهم ای دوست سلام من دلخستهء مجنون شده را نیز بـه شیرین غزلهای خداوند بـه معشوق دوعالم برسان؛
باز دلم شور زد آخر بـه کجا مـی روی ای دل، کـه چنین مست ورها مـی روی ای دل،
مگر امشب بـه تماشای خدا مـی روی ای دل، نکند باز بـه آن وادی... ،
مشغول همـین فکر وخیـالات پر از لذت و پر جاذبه بودم ؛ کـه مشام دل من پر شد از آن عطر غریبی، کـه نوشتند کمـی قبل اذان سحر جمعه پراکنده درون آن دشت خداییست.
چشم وا کردم وخود را وسط صحن وسرا ، عرش خدا، کرب وبلا ، مست و رها درون دل آیینـه؛
جدا از غم دیرینـه ولی دست بـه یله دیدم
من سر که تا به قدم ، محو حرم ، بال ملک دور و برم ، یک سره مبهوت بـه لاهوت رسیدم ؛ چه بگویم کـه چه دیدم ؛ کـه دل از خویش ب ، بـه خدا رفت قرارم ،
نـه... بـه توصیف چنین منظره ای واژه ندارم؛ سپس آهسته نشستم،و نوشتم (فقط ای اشک امانم بده که تا سجدهء شکری بگذارم)
که بـه ناگاه نسیم سحری، از سر گلدستهء باران واذان آمد و
یک گوشـه از آن پردهء درون شور عراقی و حجازی بـه هم آمـیخته را بعد زدو
چشم دلم افتاد بـه اعجاز خداوند ، بـه شش گوشـهء معشوق
خدایـا تو بگو این منم آیـا ، کـه سراپا شده ام محو تمنا و نماشا ،
فقط این را بنویسید رسیده استتشنـه بـه دریـا ، دلم آزاد شد از همـهمـه دور
از همـه مدهوش ، غم وغصه فراموش ،
در آغوش ضریح پسر فاطمـه آرام سر انجام گرفتم.
با اشک هاش دفتر خود را نمور کرد
در خود تمام مرثیـه ها را مرور کرد
ذهنش ز روضه ها ی مجسم عبور کرد
شاعر بساط زدن را کـه جور کرد
احساس کرد از همـه عالم جدا شده است
در بیت هاش مجلس ماتم بـه پا شده است
در اوج روضه خوب دلش را کـه غم گرفت
وقتی کـه مـیز و دفتر و خودکار دم گرفت
وقتش رسیده بود بـه دستش قلم گرفت
مثل همـیشـه رخصتی از محتشم گرفت
باز این چه شورش هست که درون جان واژه ها ست
شاعر شکست خورده طوفان واژه هاست
بی اختیـار شد قلمش را رها گذاشت
دستی زغیب قافیـه را کربلا گذاشت
یک بیت بعد ، واژه یتشنـه را گذاشت
تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت
حس کرد پا بـه پاش جهان گریـه مـی کند
دارد غروب فرشچیـان گریـه مـی کند
با این زبان چگونـه بگویم چه ها کشید
بر روی خاک و خون بدنی را رها کشید
او را چنان فنای خدا بی ریـا کشید
حتی براش جای کفن بوریـا کشید
در خون کشید قافیـه ها را ، حروف را
از بس کـه گریـه کرد تمام لهوف را
اما درون اوج روضه کم آورد و رنگ باخت
بالا گرفت کار و سپس آسمان گداخت
این بند را جدای همـه روی نیزه ساخت
"خورشید سر بریده غروبی نمـی شناخت
بر اوج نیزه گرم طلوعی دوباره بود"
اوکهکشان روشن هفده ستاره بود
خون جای واژه بر لبش آورد و بعد از آن ...
پیشانی اش پر از عرق سرد و بعد از آن ...
خود را مـیان معرکه حس کرد و بعد از آن ...
شاعر برید و تاب نیـاورد و بعد از آن ...
در خلسه ای عمـیق خودش بود و هیچکس
شاعر کنار دفترش افتاد از نفس...
نوشته شده توسط ای کلک درون جمعه بیست و ششم آبان ۱۳۹۱ ساعت 16:7 موضوع مـــــنــــاســبــتــهــای قـــــمــــــــری | لینک ثابت
منتظر
ای کـه دائم بـه جهان منتظر منتظری
گیری از مردم دانا ز ظهورش خبری
روز و شب ذکر زبان تو بود یـا مـهدی
در فراقش غم دل داری و اشک بصری
فرض کن، حضرت مـهدی بـه تو ظاهر گردد
بر درون خانـه و یـا بر سر کوی و گذری
ظاهرت هست چنانی کـه خجالت نکشی
باطنت هست پسندیده ی صاحب نظری؟
دیده ای هست تو را قابل دیدار امام
مـی توانی تو بـه خورشید جمالش نگری؟
خانـه ات لایق او هست کـه مـهمان گردد؟
لقمـه ات درون خور او هست کـه نزدش ببری؟
پول بی شبهه و سالم ز همـه دارائیت
داری آنقدر کـه یک هدیـه برایش بخری؟
گر بپرسد ثمرت چیست تو از طول حیـات
داری از بهر ارائه سند مختصری؟
ور بپرسد عملت چیست ز بگذشتن عمر
در عملکرد تو باشد عمل معتبری؟
برده ای نان و غذا بهر مساکین یک شب
یـا تو داری ز یتیمان و فقیران خبری؟
در پی امر بـه معروف و نـهی از منکر
بوده ای بهر محبان ولایت سپری؟
هیچ گه داشته ای بهر ظهور حضرت
ناله نیمـه شب و ذکر دعای سحری؟
آن چنان هست کـه افسرده و غمگین نشوی
گر بگیرد " سِمت تو" بدهد بر دگری؟
داری آمادگی آنکه اگر حضرت خواست
از سر مال جهان بهر خدا درون گذری؟
واقفی از عمل خویش تو بیش از دگران
مـی توان گفت تو را شیعه اثنی عشری ؟
گر از این جمله کـه گفتم همـه را دارایی
خوش بـه حال تو کـه خود ساخته و منتظری
ور از این گفته تو را هست قصوری بیگی
توبه کن بلکه ز محبوب بیـابی اثری
نصرت الله بیگی درباغی
نوشته شده توسط ای کلک درون جمعه نوزدهم آبان ۱۳۹۱ ساعت 0:40 موضوع شــــعــــر | لینک ثابت
عرفه; روز معاشقه با خدا
روز عرفه، بر عارفان حق، آنان کـه از خیمـه وجود خویش بیرون مـیآیند
و با آتش شوق و اشتیـاق وصال، بـه دعا و نیـایش متوسل مـیشوند، خجسته باد.
آیـا درون رؤیـاهایتان، سبکبالی و لذت پرواز روح را احساس کرده اید؟ عرفه، رؤیـایی هست که بـه حقیقت مـی پیوندد.
. . .
عرفه، روز بازگشت است؛ بازگشت بـه آغوش مـهربان خدا. عرفه، روزی هست که ناامـیدی از درگاه خدا رخت برمـی بندد.
. . .
سلام بر عرفه کـه جانمان را بـه رایحه و خنکای نسیم نوازش مـی دهد.
. . .
خدایـا از اعماق وجودم تو را صدا مـی و از تو یـاری مـیخواهم ای رحمت کننده و ای گشایشگر
. . .
خدایـا! کمکم کن تو را بـه خاطر خودت دوست داشته باشم، نـه بـه خاطر خودم و نـه بـه خاطر ترس از عذاب آخرت.
. . .
الهى بحق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرینت نورم ده.
. . .
الهى راز دل را نـهفتن دشوار هست و گفتن دشوارتر.
ادامـــــــــــــــــــــــــه مــــــــــطلــــــــــــــــــب
نوشته شده توسط ای کلک درون پنجشنبه چهارم آبان ۱۳۹۱ ساعت 2:8 موضوع عـــارفـــــــانــــــــــه | لینک ثابت
من روزه ام را از روی هوس نشکستم
داستانی منتصب بـه منصور حلاج
به نام خدا …
همـه مـی دونید کـه بیماری جزام ذره ذره گوشت و تن را مـی خوره و یـهو مـی بینید کـه یکی یک طرف از صورتش کاملا ریخته و نـه لپ داره نـه گونـه ….و از بیرون صورت دندوناش معلومـه ….یـا یک تیکه از استخوان دستشون معلومـه و گوشتاش همـه ریخته ….بیمارای جزامـی چهره های خیلی خیلی دردناکی دارند .طوری کـه هری نمـی تونـه بهشون نگاه کنـه ….الان این افراد خیلی کم شدن و جلو این بیماری داره گرفته مـیشـه … یـه دهکده ای هست نزدیک تبریز کـه اون ادمـها رانگه داری مـی کنند ….باورتون مـیشـه وقتی درون خواست به منظور این کـه چند که تا پرستار استخدام کنند که تا به اونـها غذا بده هیچ حاظر نشد …چرا خیلی ها اومدند که تا کار کنند ولی وقتی از نزدیک اون جا را دیدند همـه جا زدند …..
در خواست را جهانی دادند …..چند که تا راهبه از فرانسه و ایتالیـا بلند شدند اومدند واسه پرستاری از این ادما ….
چند که تا راهبه !!! اون هم از کشور های دیگه ! .
به هر حال …
داستان از اون جایی شروع مـیشـه کـه …
ظهر یکی از روزهای رمضان بود ….حسین حلاج همـیشـه به منظور جزامـی ها غذا مـی و اون روز هم …داشت از خرابه ایی کـه بیماران جزامـیزندگی مـی د مـی گذشت ….جزامـی ها داشتند ناهار مـی خوردند …ناهار کـه چه ؟ ته مونده ی غذاهای دیگران و و چیزهایی کـه تو اشغال ها پیدا کرده بودند و چند تکه نان…یکی از اون ها بلند مـیشـه بـه حلاج مـی گه : بفرما ناهار !
- مزاحم نیستم ؟
- نـه بفرمایید.
حسین حلاج مـیشینـه پای سفره ….یکی از جزامـی ها رو بهش مـی گه : تو چه جوریـه کـه از ما نمـی ترسی …دوستای تو حتی چندششون مـی شـه از کنار ما رد شند …ولی تو الان….
حلاج مـیگه : خب اون ها الان روزه هستند به منظور همـین این جا نمـیاند که تا دلشون هوس غذا نکنـه .
- بعد تو کـه این همـه عارفی و خدا پرستی چرا روزه نیستی ؟
- نشد امروز روزه بگیرم دیگه …
حلاج دست بـه غذا ها مـی بره و چند لقمـه مـی خوره …درست از همون غذا هایی کـه جزامـی ها بهشون دست زده بودند …
چند لقمـه کـه مـی خوره بلند مـیشـه و تشکر مـی کنـه و مـی ره ….
موقع افطار کـه مـیشـه منصور غذایی بـه دهنش مـی زاره و مـی گه : خدایـا روزه من را قبول کن ….
یکی از دوستاش مـی گه : ولی ما تو را دیدیم کـه داشتی با جزامـی ها ناهار مـی خوردی
حسین حلاج درون جوابش مـی گه : اون خداست …روزه ی من به منظور خداست …اون مـی دونـه که من اون چند لقمـه غذا را از روی گرسنگی و هوس نخوردم ….دل بنده اش را مـی شکستم روزه ام باطل مـی شد یـا خوردن چند چند لقمـه غذا ؟؟؟
عارفی را دیدند مشعلی و جام آبی درون دست ، پرسیدند : کجا مـیروی؟
گفت : مـی روم با آتش ، بهشت را بسوزانم و با آب جهنم را خاموش کنم ، که تا مردم خدا را فقط بـه خاطر عشق بـه او بپرستند،
نـه بـه خاطر عیـاشی درون بهشت و ترس از جهنم
نوشته شده توسط ای کلک درون یکشنبه بیست و سوم مـهر ۱۳۹۱ ساعت 21:0 موضوع داســتـــــانـــهــــای آمـــــوزنــــــده | لینک ثابت
چهل حدیث از امام جعفر صادق (ع)
بمناسب شـهادت حضرت امام جعفر صادق علیـه السلام چهل حدیث از آن امام بزرگوار تقدیم عاشقان اهل بیت (ع) مـی گردد –
التماس دعا
حدیث (1) امام صادق (ع) فرمودند:
انَّ امـیر المومنین(ع) یَقُولُ: افضلُ العِبادَةِ العَفَاف
امـیر المومنین(ع) مـی فرمود:برترین عبادت پاکدامنی است.
(جهاد با نفس، ح 211)
حدیث (2) امام صادق (ع) فرمودند:
إذا أرادَ أَحَدُکم أَن یستَجابَ لَهُ فَلیطَیببَهُ وَلیخرُج مِن مَظالِمِ النّاسِ ، وَ إِنَّ اللّهَ لا یرفَعُ إِلَیـهِ دُعاء عَبدٍ وَ فى بَطنِهِ حَرامٌ أَو عِندَهُ مَظلَمَةٌ لأِحَدٍ مِن خَلقِهِ
هر بخواهد دعایش مستجاب شود، بایدب خود را حلال کند و حق مردم را بپردازد. دعاى هیچ بندهاى کـه مال حرام درون شکمش باشد یـا حقى بر گردنش باشد، بـه درگاه خدا بالا نمىرود.
( بحارالأنوار، ج 93، ص 321، ح 31 )
حدیث (3) امام صادق (ع) فرمودند:
انَّ العَمَلَ القَلیلَ عَلی الیَقینِ افضَلُ عند اللهِ مِنَ العَمَل الکَثیر عَلی غَیر یَقین.
عمل اندک و بادوام کـه بر پایـه ی یقین باشد درون نزد خداوند از عمل زیـاد کـه بدون یقین باشد برتر است.
(جهاد با نفس، ح 74)
حدیث (4) امام صادق (ع) فرمودند:
انَّ اللهَ یُحِبُّ العَبدَ المُفَتَّنَ التَّوَّابَ وَ مَن لا یَکُونُ ذَلِکَ مِنـهُ کَانَ اَفضَلَ
به راستی کـه خداوند بنده ای کـه بوسیله گناه آزموده شده و آزمایش شده، سپس توبه نموده هست را دوست مـی دارد و بنده ای کـه اصلاً بـه گِرد گناه نگشته از بنده ای کـه گناه کرده و توبه نموده برتر است.
(جهاد با نفس، ح 817)
برای خواندن احادیث بیشتر بـه ادامـه مطلب رجوع شود
ادامـــــــــــــــــــــــــه مــــــــــطلــــــــــــــــــب
نوشته شده توسط ای کلک درون سه شنبه بیست و یکم شـهریور ۱۳۹۱ ساعت 23:51 موضوع جـــمــــلات آمــــوزنـــده بـــزرگـــان | لینک ثابت
اندکی فکر کن ...
به آنـهایی فکر کن کـه در حال خروج از خانـه گفتند :
"روز خوبی داشته باشی"، و هرگز روزشان شب نشد.
به بچه هایی فکر کن کـه گفتند :
" زود برگرد"، و اکنون نشسته اند و هنوز انتظار مـی کشند.
به دوستانی فکر کن کـه دیگر فرصتی به منظور در آغوش کشیدن یکدیگر ندارند
و ای کاش زودتر این موضوع را مـی دانستند.
به افرادی فکر کن کـه بر سر موضوعات پوچ و احمقانـه رو بـه روی هم مـی ایستند
و بعد "غرور" شان مانع از "عذر خواهی" مـی شود،
و حالا دیگر حتی روزنـه ای هم به منظور بازگشت وجود ندارد.
من به منظور تمام رفتگانی کـه بدون داشتن اثر و نشانـه ای از مرگ،
ناغافل و ناگهانی چشم از جهان فرو بستند،
سوگواری مـی کنم.
من به منظور تمام بازماندگانی کـه غمگین نشسته اند و هرگز نمـی دانستند کـه :
آن آخرین لبخند گرمـی هست که بـه روی هم مـی زنند،
و اکنون دلتنگ رفتگان خود نشسته اند،
گریـه مـی کنم.
به افراد دور و بر خود فکر کنید ...
کسانی کـه بیش از همـه دوستشان دارید،
فرصت را به منظور طلب "بخشش" مغتنم شمارید،
در مورد هری کـه در حقش مرتکب اشتباهی شده اید.
قدر لحظات خود را بدانید.
حتی یک ثانیـه را با فرض بر این کـه آنـها خودشان از دل شما خبر دارند از دست ندهید؛
زیرا اگر دیگر آنـها نباشند،
برای اظهار ندامت خیلی دیر خواهد بود !
گذشته است؛
و
"آینده"ممکن هست هرگز وجود نداشته باشد.
لحظه
"حال" را دریـابچون تنـها فرصتی هست که به منظور رسیدگی و مراقبت از عزیزانت داری. اندکی فکر کن ...
نوشته شده توسط ای کلک درون چهارشنبه بیست و پنجم مرداد ۱۳۹۱ ساعت 20:40 موضوع داســتـــــانـــهــــای آمـــــوزنــــــده | لینک ثابت
جملات عارفانـه دکتر شریعتی درون مورد عشق
عشق یک جوشش کور هست و پیوندی از سر نابینایی
دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلال
#####################
عشق بیشتر از غریزه آب مـی خورد و هرچه از غریزه سر زند بی ارزش است
دوست داشتن از روح طلوع مـی کند و تا هرجا کـه روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج مـی گیرد
#####################
عشق با شناسنامـه بی ارتباط نیست، و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر مـی گذارد
دوست داشتن درون ورای سن و زمان و مزاج زندگی مـی کند
ادامـــــــــــــــــــــــــه مــــــــــطلــــــــــــــــــب
نوشته شده توسط ای کلک درون چهارشنبه بیست و پنجم مرداد ۱۳۹۱ ساعت 17:27 موضوع عـــاشقــــانــــــــــه | لینک ثابت
مـنـاجــات
خدایـا !
خداياچگونـه تورابخوانم درحالي کـه من، من هستم
(بااين همـه گناه ومعصيت)
وچگونـه ازرحمت تونااميدشوم درحالي کـه تو، توهستي
(باآن همـه لطف ورحمت)
خدايا توآنچناني کـه من مي خواهم
مرانيزچنان کن کـه تومي خواهي
بزرگا !
مگر مي توان شيريني عشق تو را چشيد و از تو روي گردان شد ؟
مگر مي توان لذت همجواري با تو را درک کرد و ميل جاي ديگر داشت ؟
لطيفا !
آيا شود کـه من نيز دوست تو باشم و به عشق و محبت تو پاک گردم ؟
شود کـه شوق ديدارت بال پروازم را بگشايد و به خوب و بد راه دگر نينديشم ؟
جميلا !
توان روي تو ديدن و نعمتي ديگر خواستن ؟
توان رضايت تو را داشتن و چشم بـه ديگري دوختن ؟
از تو مي خواهم کـه مرا براي ديدن رويت انتخاب کني
اين تن را براي عبادتت ، لايق
اين قلب را براي شيداييت ، عاشق
اين چشم را براي ديدنت ، شايق
و اين جان را بـه مقام قربت ؛ واصل گردان
مي خواهم يک واصل باشم
ازمناجاتهاي امام سجاد(ع)
نوشته شده توسط ای کلک درون سه شنبه بیست و چهارم مرداد ۱۳۹۱ ساعت 20:41 موضوع عـــارفـــــــانــــــــــه | لینک ثابت
نوشته ی شاملو درون شانزده ساله گی
به حق مـی توان زنده یـاد احمد شاملو را یکی از فعال ترین، پرکارترین و اثرگذارترین شاعران، نویسنده گان، پژوهش گران و اندیشمندان تاریخ فرهنگ و ادب ایران بـه شمار آورد. او کـه متولد ۲۱ آذرماه ۱۳۰۴ بود، فعالیت ادبی اش را درون سال ۱۳۲۰ شروع کرد و نخستین نوشته اش را زیرعنوان “بنفشـه ی زیبا” درون ۲۴ اردی بهشت ۱۳۲۱، یعنی زمانی کـه شانزده سال و۵ ماه و سه روز از تولدش مـی گذشت، درشماره ی ۶۰ اطلاعات هفتگی، صفحه ی۱۴، بـه چاپ رساند. درون این دوره از حیـات، شاملو نوجوانی احساساتی، پرشور، شکننده، نازک خیـال و به اعتباری، افراطی و تند رو بود. درون این پیـام “بنفشـه زیبا” را به منظور شما عزیزان نقل مـی کنیم. لطفا عنایت داشته باشید کـه این اثربا وجود وجه نوشتاری اش، درون عمق خود -به یمن قریحه واستعداد کم نظیر شاملو-آهنگین هست و فضایی لطیف و موسیقایی دارد. چیزی کـه بعدها نقش شاملو را بـه عنوان پیش روی “شعر سپید”، “شعر منثور” ویـا “شعر شاملویی” تثبیت کرد. شعری کـه تمایز اورا نسبت بـه شیوه ی بنیـان گذارشعر نوین – نیمای بزرگ – نشان مـی داد. شاملو از ایفای نقش متقدم این شیوه فراتر رفت ودرعمل- بـه زعم بسیـاری از صاحب نظران- موفق ترین شاعرش هم بود.
بنفشـه ی زیبا
روزی بـه هنگام بهاران، از آسمان – خبر دادند که: “خدای زیبایی – فردا بامداد – بـه تماشای زمـین خواهد آمد.”
طبیعت، مقدم او را گرامـی داشت.
جشن مجللی گرفت.
آستین بالا زد و مشاطه ای توانا – چمن را، ارغوان، و گل سرخ را، لاله گون نمود.
سپس از همان جا کـه مـی بایستی – مـیهمانان، پای بر زمـین گذاردند – که تا خانـه ی خود را، فرشی از چمن گسترد.
***
بامداد- خروس سحرخوان – آواز داد که:
“ای بستانیـان، برخیزید، خدای آمد.”
گل های قشنگ، زود از خواب برخاستند و لباس های رنگارنگ خود را پوشیدند.
بلبل های غزل خوان نیز بـه روی شاخه های درختان جای گرفتند.
باغبان هم از داربست های مـیوه، تاق های نصرت تشکیل داد.
خورشید، سر کوه های بلند – بـه در کشید و چشمکی زد.
یـادم نیست چه گفت، فقط مـی دانم معنی اشاره اش این بود که:
“خدا آمد.”
یک باره گل ها شروع بـه یدن د و بلبلان مشغول خواندن شدند.
یک پارپه “نور” و یک عالم “زیبایی” از دره ی خوشگل وزیبا و با صفا، پیدا شد.
صبا – دست بـه – از دنبالش مـی آمد و هزاران رایحه ی جان افزا، با خود مـی آورد.
ابر – برسرش – مروارید باران، نثار مـی کرد و رویش را مـی شست.
خدای، هم چنان کـه با جلال پیش مـی آمد و به هر طرف مـی نگریست، بنفشـه ی زیبایی دید کـه که شرمنده – سر بـه زیر انداخته است…
پیش رفت – “خدایـانـه” نگاهی بـه دو نمود، بـه بوسید و در کنارش گرفت و گفت:
“ای گل زیبا از چیست کـه چنین مغمومـی!
ترا – از آن زیبا آفریدیم کـه بستان را صفای چنان دهی”.
بنفشـه ی زیبا – با یک دنیـا شرم و ناز گفت:
“مرا – این همـه غم – از آن هست که زیبا هستم.
اگر من هم – چون دیگران – نازیبا بودم، کجا آزرم را پرده ی خود مـی ساختم؟”
خدای زیبایی را خوش آمد، سر بـه گوش بنفشـه گذاشت و آهسته گفت:
“آفرین! مرا از این گفتار نیک – خوش آمد.
پاداش چه مـی خواهی؟ بگوی!”
بنفشـه ی زیبا- سر بـه خاک نـهاد و پاسخ داد:
بارها دست بشر بـه قصد هلاک – بـه سوی ام آمده
و فرزندانم را درون برابر دیدگانم از شاخسار هستی
ربوده، مـی ترسم من هم از این زیبایی – بهره ای
جز مرگ نبینم.
حال – خداوند، این زیبایی را از من بگیر و به دیگری بده -
که زیبایی آفت جان است.
نوشته شده توسط ای کلک درون دوشنبه بیست و سوم مرداد ۱۳۹۱ ساعت 4:7 موضوع شــــعــــر | لینک ثابت
سخنـان نــاب و پرمعنــای زنـدگی
سخنـان نــاب و پرمعنــای زنـدگی
در روزگاری کـه خنده ی مردم از زمـین خوردن توست،
پس برخیز که تا چنین مردمـی بگریند ...
.
.
.
درصد کمـی از انسانـها نود سال زندگی مـی کنند
مابقی یک سال را نود بار تکرار مـی کنند
.
.
.
نصف اشباهاتمان ناشی از این هست که
وقتی حتما فکر کنیم، احساس مـی کنیم
و وقتی کـه باید احساس کنیم، فکر مـی کنیم
.
.
.
سر آخر، چیزی کـه به حساب مـی آید تعداد سالهای زندگی شما نیست
بلکه زندگی ای هست که درون آن سالها کرده اید
.
.
.
همـیشـه درون زندگیت جوری زندگی کن که
"ای کاش"
تکیـه کلام پیریت نشود
.
.
.
چه داروی تلخی هست وفاداری بـه خائن،
صداقت با دروغگو،
و مـهربانی با سنگدل ...
.
.
.
مشکلات امروز تو به منظور امروز کافی ست،
مشکلات فردا را بـه امروز اضافه نکن ...
.
.
.
اگر حق با شماست، خشمگین شدن نیـازی نیست
و اگر حق با شما نیست، هیـچ حقی به منظور عصبانی بودن ندارید ...
.
.
.
ما خوب یـاد گرفتیم درون آسمان مثل پرندگان باشیم و در آب مثل ماهیـها،
اما هنوز یـاد نگرفتیم روی زمـین چگونـه زندگی کنیم
.
.
.
فریب مشابهت روز و شبها را نخوریم
امروز، دیروز نیست
و فردا امروز نمـیشود ...
.
.
.
یـادمان باشد کـه : آن هنگام کـه از دست عادت مـی شود
به دست آوردن هم دیگر آرزو نیست ...
.
.
.
زنده بودن حرکتی افقی هست از گهواره که تا گور
و زندگی حرکتی عمودی هست از زمـین که تا آسمان
.
.
.
برای دوست داشتن وقت لازم است،
اما به منظور نفرت
گاهی فقط یک حادثه یـا یک ثانیـه کافی است.
.
.
.
گاه درون زندگی، موقعیت هایی پیش مـیآید کـه انسان
باید تاوان دعاهای مستجاب شده خود را بپــردازد.
.
.
.
به یـاد ندارم نابینایی بـه من تنـه زده باشد
اما هر وقت تنم بـه جماعت نادان خورد گفتند: "مگه کوری؟"
.
.
.
مادامـی کـه تلخی زندگی دیگران را شیرین مـی کنی،
بدان کـه زندگی مـی کنی ...
.
.
.
هیچ انتظاری ازی ندارم!
و این نشان دهنده ی قدرت من نیست !
مسئله، خستگی از اعتمادهای شکسته است
.
.
.
برای زنده ماندن دو خورشید لازم است؛
یکی درون آسمان و یکی درون قلب ...
.
.
.
در جستجوی قلبِ زیبا باش نـه صورتِ زیبا
زیرا هر آنچه زیباست همـیشـه خوب نمـی ماند
امـا آنچه خوب هست همـیشـه زیباست ...
.
.
.
هیچ وقت رازت رو بهی نگو؛
وقتی خودت نمـیتونی حفظش کنی،
چطور انتظار داری دیگه ای برات راز نگه داره؟
.
.
.
هیچ انسانی دوست نداره بمـیره !
اما همـه آرزو مـیکنن برن بـه بهشت.
اما، یـادمون مـیره کـه برای رفتن بـه بهشت اول حتما مرد ...
.
.
.
از 3 نفر هرگز متنفر نباش :
فروردینی ها، مـهریها، اسفندی ها
چـون بهتـرین هستند
سه نفر را هرگز نرنجون :
اردیبهشتی ها، تیری ها، دی ـی ها
چـون صادق هستند
سه نفر رو هیچوقت نذار از زندگیت بیرون برن :
شـهریوری ها، آذری ها، آبانی ها
چـون بـه درد دلت گوش مـیدهند
سه نفر رو هرگز از دست نده :
مرداد ـی ها، خرداد ـی ها، بهمن ـی ها
چـون دوست ِ واقعی هستند
.
.
.
زیباترین عها درون اتاق های تاریک ظاهر مـی شوند؛
پس هر موقع درون قسمتی تاریک از زندگی قرار گرفتی،
بدان کـه خدا مـی خواهد تصویری زیبا از تو بسازد.
.
.
.
نتیجه زندگی، چیزهایی نیست کـه جمع مـیکنیم
بلکه قلبهایی هست که جذب مـیکنیم
.
.
.
عجیب هست که بعد از گذشت یک دقیقه بـه پزشکی اعتماد مـی کنیم؛
بعد از گذشت چند ساعت بـه کلاهبرداری !
بعد از چند روز بـه دوستی
بعد از چند ماه بـه همکاری
بعد از چند سال بـه همسایـه ای ...
اما بعد از یک عمر بـه خدا اعتماد نمـی کنیم !
دیگر وقت آن رسیده کـه اعتمادی فراتر آنچه مـی بایست را بـه او ببخشیم.
او کـه یگانـه هست و شایسته ...
نوشته شده توسط ای کلک درون یکشنبه بیست و دوم مرداد ۱۳۹۱ ساعت 21:48 موضوع عـــارفـــــــانــــــــــه | لینک ثابت
مقاله: نزول قرآن
قرآن مجموعه ی آیـات و سوره های نازل شده بر پیـامبر اسلام(ص) هست که پیش از هجرت و پس از آن درون مناسبت های مختلف و پیش آمدهای گوناگون بـه طور پراکنده نازل شده هست و سپس گردآوری شده و به صورت مجموعه کتاب درآمده است.
یکی از مباحثی که درون علوم قرآنی و به خصوص تاریخ قرآن مطرح است بحث نزول قرآن است. که آیـا نزول قرآن به چه صورت بوده است، آیـا نزول تدریجی بوده یـا اینکه نزول قرآن دفعی بوده است؟ قرآن درون چه زمانی نازل شده است؟ یـا آغاز نزول آن چه هنگام بوده است؟
در مورد نزول قرآن سه آیـه محور بحثهای مفسرین و دانشمندان علوم قرآنی قرار گرفته است. این سه آیـه به ترتیب نزول عبارتند از:
۱ـ آیـه اول سوره قدر: « انا انزلناه فی لیلة القدر».
۲ـ آیـه سوم سوره دخان: « انا انزلناه فی لیلة مبارکة انا کنا منذرین ».
۳ـ آیـه ۱۸۵ سوره بقره: « شـهر رمضان الذی انزل فیـه القرآن…»
آنچه براساس این سه آیـه به ذهن مـیآید این است که انزال قرآن درون یک شب مبارک که همان لیلة القدر است واقع شده است. و شب قدر نیز درون ماه مبارک رمضان قرار دارد. پس قرآن درون ماه مبارک رمضان و در شب قدر نازل شده است. حال سؤال این است که:
۱ـ شب قدر چه شبی است؟
۲ـ آیـا این نزول قرآن بصورت دفعی و یکجا بوده است یـا اینکه آغاز نزول قرآن درون شب قدر بوده است؟
ادامـــــــــــــــــــــــــه مــــــــــطلــــــــــــــــــب
نوشته شده توسط ای کلک درون پنجشنبه نوزدهم مرداد ۱۳۹۱ ساعت 13:20 موضوع عـــارفـــــــانــــــــــه | لینک ثابت
دل نوشته شب نوزدهم
در مفاتیح الجنان درون اعمال مشترک شب قدر بـه نقل از علامـه مجلسی(ره) آمده هست که بهترین اعمال درون این شب ها طلب آمرزش و دعا به منظور حوایج دنیـا و آخرت خود و پدر و مادر و خویشان و برادران مومن (زنده و مرده آنـها) است.
گویـا ماه رمضان ماه دعاست و شب های قدر فراوان تر حتما دعا کرد چرا کـه شب نزول فرشتگان است.فرشتگانی کـه در این شب نازل مـی شوند هنگام بازگشت بـه آسمان ها دعای مومنین را نیز با خود بالا مـی برند.شاید امشب بالا رفتن دعا آسان تر است.
در سوره بقره از آیـه ۱۸۳ بحث روزه و صیـام مطرح و وجوب آن ذکر شده است.آیـات ۱۸۴ و۱۸۵ نیز بـه بحث احکام روزه پرداخته و اینکه ماه رمضان ماه نزول قرآن است.اما آیـه ی ۱۸۶ کـه یکی از لطیف ترین آیـات قرآن هست در ادامـه آیـات روزه و رمضان آمده و به بحث دعا پرداخته است. و در ادامـه آیـه ۱۸۷ نیز دوباره احکام روزه و رمضان پی گرفته شده است. ما معتقدیم قرآن کـه از طرف خدای حکیم نازل شده و چینش آیـات آن نیز با دستور حضرت حق بوده است.به همـین خاطر قرار گرفتن آیـه ۱۸۶ با موضوع دعا درون ضمن آیـات روزه و رمضان و آن هم با این لطافت نشان از این دارد کـه ماه رمضان ماه دعاست. از طرف دیگر با توجه بـه اینکه درون آیـه ۱۸۵ بـه نزول قرآن درون ماه رمضان اشاره و مشخص هست که نزول نیز درون شب قدر ماه رمضان بوده بعد بهترین شب به منظور دعا شب قدر هست که شب نزول قرآن است.
البته حتما اشاره کنم کـه در همـین سوره درون آیـات ۱۹۶تا ۲۰۳ کـه به موضوع حج اختصاص یـافته نیز درون ضمن بحث بـه موضوع دعا نیز اشاره شده هست ولی لطافت ایـه ۱۸۶ را ندارد.
خداوند درون آیـه ۱۸۶ مـی فرماید:« واذا سئلک عبادی عنی فانّی قریب اجیب دعوة الداع اذا دعانِ فلیستجیبوا لی ولیومنوا بی لعلهم یرشدون»(هنگامـی کـه بندگان من از تو درباره من مـی پرسند؛ همانا من نزدیکم، خواسته خواننده را اجابت مـی کنم آنگاه کـه مرا مـی خواند. بعد باید آنان مرا اجابت کنند و به من ایمان بیـاورند باشد کـه راه یـابند)
در این آیـه خداوند هفت بار از خود سخن گفته هست و هفت بار نیز از بندگانش و این باعث لطافت آیـه مـی شود.از طرف دیگر اگر دقت کنیم کـه در ۱۵ آیـه قرآن از سوال مسلمانان با تعبیر (ویسئلونک…) سخن گفته و سپس بـه پیـامبر گرامـی اسلام خطاب مـی کند کـه به آنان بگو.. یعنی پیـامبر واسطه ابلاغ پیـام خداوند هست اما درون این آیـه «قل» نیز حذف شده و مستقیما فرموده هست «من نزدیکم..»
و همچنین بحث های فنی تر مانند اینکه از جمله اسمـیه استفاده شده و از صفت مشبهه «قریب» کـه دوام و پایداری را مـی رساند و همـه اینـها نشان از لطافتی دارد کـه در این آیـه موج مـی زند.البته همـه آیـات قرآن لطیف اند اما این ایـه لطیف تر، چرا کـه از سوی خدایی نازل شده هست که لطیف است.« و هو اللطیف الخبیر»(انعام۱۰۳)
اما آنچه کـه در این شب ها مـهم هست و بسیـار هم مـهم، اینکه چه بخواهیم و چگونـه بخواهیم؟
ما انسان ها درخواست هایمان نیز مانند خودمان محدود هست و بـه آنچه حتما بخواهیم درون اکثر مواقع آگاهی نداریم. بـه همـین خاطر حتما در محضر انسان هایی قرار بگیریم کـه از افقی بالاتر از نیـازمندی های مادی روزمره بـه احتیـاجات ما مـی نگرند و به ما آموزش مـی دهند کـه چه و چگونـه از خداوند بخواهیم. و آنان ا معصوم و بزرگوارعلیـهم السلام هستند.
در این شب های بزرگ و نورانی درون محضر آن بزرگواران مـی نشینیم و با آنان هم نوا مـی شویم و آنچه را کـه آنان درون خلوت عارفانـه خالی از اغیـارشان از ارحم الراحمـین خواسته اند ما نیز از عمق وجود خود فریـاد مـی کنیم.
دعاهایی کـه از ا عزیز رسیده هست قرآن صاعد است. درون شب قدر قرآن «من لدن حکیم علیم» بر قلب نازنین انسان کامل، خاتم پیـامبران نازل مـی شود و از این طرف نیز چه بسیـار خوب هست کلماتی را درون دل و بر زبان خود برانیم که از قلب انسان های کامل بـه سوی خدا بالا رفته است.
باید بـه خود یـادآوری کنم کـه یـادت باشد دعا خواندنی نیست؛ دعا خواستنی است.ما عادت کرده ایم دعاها را نیز بدون توجه بـه معنا و محتوی فقط بخوانیم و بر زبان برانیم، درون صورتی کـه دعا را حتما از عمق وجودمان از او بخواهیم.فکر کنم اگر ما فقط یک جمله را از عمق وجود و سویدای دل از خدایی کـه به ما نزدیک هست بخواهیم بسیـار ارزش مند تر هست از اینکه دعاهای بسیـار طولانی را بدون توجه بخوانیم.
بگذریم، از رسول خدا سوال شد اگر شب قدر را درک کردم چه چیزی از خدا بخواهم؟فرمودند: عافیت را.
یـا ولی العافیة
اسئلک العافیة
عافیة الدنیـا و الآخره
التماس دعا
برگرفته شده از سایت استاد آخوندیhttp://akhondy.ir/?p=402
نوشته شده توسط ای کلک درون پنجشنبه نوزدهم مرداد ۱۳۹۱ ساعت 13:11 موضوع عـــارفـــــــانــــــــــه | لینک ثابت
چه دانی کـه شب قدر چیست؟
زمانی کـه به دهه آخر ماه مبارک رمضان نزدیک مـی شویم و به یـاد شب قدر مـی افتیم و آیـات سوره قدر را مرور مـی کنیم، بار دیگر با پرسش هر ساله خداوند از انسان روبرو مـی شویم که: تو چه دانی کـه شب قدر چیست؟ شاید بـه جرئت بتوان گفت کـه این پرسش آسمانی ترین پرسشـهای قرآن کریم باشد کـه تا ابد پاسخ مـی طلبد و انسان را بـه تفکر درون باب غیب وامـی دارد. چقدر ساده لوحی هست که تصور شود کـه پاسخ این پرسش روشن هست و خداوند خود درون ادامـه آیـه پاسخ آن را واضح ساخته است.
از دل این پرسش خداوند پرسشـهای بسیـار دیگری متولد شده اند کـه آنـها نیز پاسخ مـی طلبند. معنای محصل قدر و تقدیر و شب قدر و فرود آمدن فرشتگان و روح درون این شب چیست؟ از دیر زمان عالمان مسلمان درون پی پاسخ بـه این پرسشـها زحمات بسیـاری متحمل شده اند. اما که تا چه حد موفق شده اند کـه به پاسخی قانع کننده برسند جای تامل دارد. به منظور آشنایی بیشتر خوانندگان بـه برخی از این پرسش و پاسخها کـه ممکن هست در این ایـام به منظور هری پیش آید مـی پردازیم:
1- شب قدر چیست؟
ادامـــــــــــــــــــــــــه مــــــــــطلــــــــــــــــــب
نوشته شده توسط ای کلک درون سه شنبه هفدهم مرداد ۱۳۹۱ ساعت 19:33 موضوع عـــارفـــــــانــــــــــه | لینک ثابت
اس ام اس شـهادت حضرت علی(ع) و شب قدر
آمدهام ای خوبترین، ای بهترین ، ای مـهربانترین ، که تا در مـیهمانی بندگانت
مرا نیز بپذیری و بخشش گناهان را بدرقه ی راهم کنی . . .
الهی العفو ، العفو ، العفو…
.
.
.
یک عمر تماشای دری خون آلود / یـاد آوری حادثه ای سرخ و کبود
کم کم بـه علی بال پ مـیداد / ای تیغ نیـازی بـه حضور تو نبود . . .
التماس دعا
.
.
.
دلت را با خداوند آشنا کن / ز عمق جان خدایت را صدا کن
دل غفلت زده مانند سنگ هست / مس دل را بـه یـاد او طلا کن
به پیش او گشا دست نیـازی / بـه درگاه بلند او دعا کن . . .
.
.
.
آن شب قدری کـه گویند اهل خلوت امشب است
یـا رب این تاثیر دولت درون کدامـین کوکب است
تا بـه گیسوی تو دست ناسزایـان کم رسد
هر دلی از حلقه ای درون ذکر یـا رب یـا رب هست . . .
.
.
.
شب قدر هست و قدر آن بدانیم / نماز و جوشن و قرآن بخوانیم
به درگاه خدا غفران و توبه / بـه شرطی کـه سر پیمان بمانیم . . .
.
.
آیـا درون رؤیـاهایتان ، سبکبالی و لذت پرواز روح را احساس کرده اید ؟
شب قدر، رؤیـایی هست که بـه حقیقت مـی پیوندد . . .
التماس دعا
نوشته شده توسط ای کلک درون سه شنبه هفدهم مرداد ۱۳۹۱ ساعت 19:31 موضوع مـــــنــــاســبــتــهــای قـــــمــــــــری | لینک ثابت
نامـه ای از طرف خدا
امروز صبح کـه از خواب بیدار شدی، نگاهت مـی کردم، امـیدوار بودم کـه با من حرف بزنی، حتی به منظور چند کلمـه، نظرم را بپرسی یـا
برای اتفاق خوبی کـه دیروز درون زندگی ات افتاد، از من تشکر کنی، اما متوجه شدم کـه خیلی مشغولی، مشغول انتخاب لباسی کـه مـی
خواستی بپوشی، وقتی داشتی این طرف و آن طرف مـی دویدی که تا حاضر شوی فکر مـی کردم چند دقیقه ای وقت داری کـه بایستی و
به من بگویی: "سلام"، اما تو خیلی مشغول بودی، یک بار مجبور شدی منتظر شوی و برای مدت یک ربع ساعت کاری نداشتی
جز آنکه روی یک صندلی بنشینی، بعد دیدمت کـه از جا پریدی، خیـال کردم مـی خواهی چیزی بـه من بگویی، اما تو بـه طرف تلفن
دویدی و در عوض بـه دوستت تلفن کردی که تا از آخرین شایعات با خبر شوی. تمام روز با صبوری منتظرت بودم، با آن همـه
کارهای مختلف گمان مـی کنم کـه اصلاً وقت نداشتی با من حرف بزنی، متوجه شدم قبل از نـهار هی دور و برت را نگاه مـی کنی،
شاید چون خجالت مـی کشیدی، سرت را بـه سوی من خم نکردی!!! تو بـه خانـه رفتی و به نظر مـی رسید کـه هنوز خیلی کارها برای
انجام داری، بعد از انجام چند کار، تلویزیون را روشن کردی، نمـی دانم تلویزیون را دوست داری یـا نـه؟ درون آن چیزهای
زیـادی نشان مـی دهند و تو هر روز مدت زیـادی را جلوی آن مـی گذرانی، درون حالی کـه درباره هیچ چیز فکر نمـی کنی و فقط از
برنامـه هایش لذت مـی بری، باز هم صبورانـه انتظارت را کشیدم و تو درون حالی کـه تلویزیون را نگاه مـی کردی، شام خوردی و باز
هم با من صحبتی نکردی!!! موقع خواب، فکر مـی کنم خیلی خسته بودی، بعد از آن کـه به اعضای خانواده ات شب بـه خیر گفتی،
به رختخواب رفتی و فوراً بـه خواب رفتی، نمـی دانم کـه چرا بـه من شب بـه خیر نگفتی، اما اشکالی ندارد، آخر مگر صبح بـه من
سلام کردی؟! هنگامـی کـه به خواب رفتی، صورتت را کـه خسته تکرار یکنواختی های روزمره بود، را عاشقانـه لمس کردم، چقدر
مشتاقم کـه به تو بگویم چطور مـی توانی زندگی زیباتر و مفیدتر را تجربه کنی... احتمالاً متوجه نشدی کـه من همـیشـه درون کنارت و
برای کمک بـه تو آماده ام، من صبورم، بیش از آنچه تو فکرش را مـی کنی، حتی دلم مـی خواهد بـه تو یـاد دهم کـه چطور با دیگران
صبور باشی، من آنقدر دوستت دارم کـه هر روز منتظرت هستم، منتظر یک سر تکان دادن، یک دعا، یک فکر یـا گوشـه ای از قلبت
که بـه سوی من آید، خیلی سخت هست که مکالمـه ای یک طرفه داشته باشی، خوب، من باز هم سراسر پر از عشق منتظرت خواهم
بود، بـه امـید آنکه شاید فردا کمـی هم بـه من وقت بدهی! آیـا وقت داری کـه این نامـه را به منظور دیگر عزیزانم بفرستی؟ اگر نـه، عیبی
ندارد، من مـی فهمم و سعی مـی کنم راه دیگری بیـابم، من هرگز دست نخواهم کشید... دوستت دارم، روز خوبی داشته باشی
نوشته شده توسط ای کلک درون سه شنبه دهم مرداد ۱۳۹۱ ساعت 20:6 موضوع عـــارفـــــــانــــــــــه | لینک ثابت
آخرین نوشته ها
[ای کلک ع نوشته برای تلگرامم خدایا خودت مواظب عزیزانم باش]